نمایش خانگی/بهمن توتونچی: ساده رد شدن از کنار برنامه اینترنتی “آبان” آزاده نامداری که این روزها در فضای مبتنی بر ویدیوی درخواستی در حال نشر است کار سختی است. نوشتن درباره آزاده نامداری آن هم با رویکرد انتقادی نیز کار سختی است چرا که نامداری به دلایل مختلف امکان حضور در تلوزیون ندارد و او را مورد نقد قرار دادن آن هم در شرایطی که او بیرون گود نشسته است میتواند نه “حرفه ای” بلکه “سیاسی” تعبیر شود. اما هدف این نوشته عبوراز خط کشی های سیاسی و ایجاد بستری برای گفتگو با نامداری در منشور فرهنگ است.
نامداری در دومین قسمت “آبان” میزبان خانم منیژه حکمت بود. “آبان” به لحاظ محتوایی پیچیدگی های خاصی ندارد. برنامه آمده است تا در راستای توانمندسازی زنان با رویکردی فمینستی تولید گفتمان کند. برنامه البته سعی میکند یک قدم جلو تر رود و در عین ترویج یک نگاه فمنیستی اهمیت مادربودن را هم پررنگ کند و این در لابلای سوالات و شعار اسپانسر برنامه قابل رویت است. این یعنی برنامه در عین سادگی محتوی با تلاش برای جمع بین فمینیسم لیبرال و نقش سنتی مادری خانواده ایرانی در تلاش است تا با ایجاد یک تلفیق گفتمانی، فمینسیم را ایرانی کند و اینجاست که تازه مادر بودن، چادری بودن و تجربه آنتولوژیک چالشهای خانوادگی نامداری قرار است به روایت برنامه کمک کند. اما معلوم نیست این خصوصیات نامداری به چه میزان انرژی لازم برای باری که او قصد انتقال آن دارد را در اختیار او قرار داده است.
چرا نامداری به منبر می رود؟
نامداری با تلاش بیش از حد در ساده سازی صورت مساله و همچنین پرسیدن سوالاتی کاملا جهت دار و بدون مغز نشان میدهد که آمده است تا سنت پروپاگاندا و خطابه گویی تلویزیون را به فضای مجازی ببرد. نامداری فراموش میکند که فضای مجازی خط قرمزهای محتوایی تلوزیون را ندارد اما اجرا خطوط قرمز فرمی و حرفه ای خود را دارد. اجرا با خطابه و منبر فرق دارد. نامداری به منبر میرود. این یعنی مساله این نیست که که چرا نامداری ترویج فمینیسم را سرلوحه خود قرار داده است، مساله این است که:
یک) چرا ترتیب سوالها و کنش و واکنش او با میهمان امکان درک پیچیدگی صورت مساله را از مخاطب سلب میکند؟
دو) چرا نامداری به اصول حرفه ای یک پرسش گر و مصاحبه کننده پایبند نیست و صندلی مصاحبه را با تریبون سخنرانی اشتباه میگیرد؟
مثالهایی از وضعیت سفارشی نمای برنامه
با مروری بر سوالات نامداری نه تنها پراکندگی و تشویش خط روایی به چشم میخورد، بلکه سوالات کاملا جهت دار و در مواقعی بغرنج و سفارشی نما و سخنرانیهای بین متنی اعتبار حرفه ای بودن را از او سلب میکند. گویی نامداری آمده است تا اعتبار حرفه ای اجرای خود را با کسب اعتبار به عنوان یک فعال زن عوض کند.
به عنوان مثال، نامداری به راحتی حکمت را در طفره رفتن به سوال مربوط به سینمای فرهادی تنها میگذارد و در سوال بعدی خود با ایجاد دوگانه نامفهوم سینمای سیاست و سینمای زن -که واضح است سوال نویسنده برنامه است نه او- پاسخ را به حکمت هدیه میدهد.
در جایی دیگر با لحنی سخنرانی گونه درباره لزوم ایجاد کمپین مدنی برای زنها نطقی سر میدهد و بعد از اهمیت ساختار شکنی زنانه صحبت میکند. بعد سراغ کارگردان مرحوم میرود و مظلومانه میپرسد”آیا از زنهای ما در سینما سوء استفاده میشود؟” و بعد خود سریع جمع بندی میکند که “پس زنهای ما در سینما پاک کار میکنند و اینکه بگوییم از زنها سوء استفاده میشود این حرف فیکی است!”
همه اینها مثالهایی اند از این که نامداری نیامده است تا سوال بپرسد و در مجادله با میهمان، صرفنظر از نگاه شخصی خود، بیننده را در فهم دنیایی جدید یاری دهد. بلکه برعکس، نامداری آمده است تا تجربه آنتولوژیک خود را در قالب یک سخنرانی در اختیار همگان قرار دهد تا همذات پنداری مخاطب را نه با منطق روایی برنامه بلکه با زندگی شخصی خود به ارمغان آورد. در ادامه نامداری دوباره سوالی کاملا جهت دار در محکومیت ده نمکی میپرسد و در جایی دیگر در حالی در مذمت خشونت صحبت میکند که فراموش میکند که او نه میهمان برنامه بلکه مجری برنامه است.
در مراحلی پایان نیز او در یک سوالی عجیب از حکمت میپرسد که آیا به خاطر مواضع تندش توانسته است از رانت بهره مند شود!؟ سوالی که از اساس منطق آن مشکل دارد. در آخر نیز نامداری سروقت حمایت از دولت میرود و تقصیر و ضعف ها در حالی متوجه دولت قبل میداند که منیژه حکمت استدلال های اینچنین را تلویحا یک نوع فرافکنی توسط دولت میخواند. این یعنی نامداری حاضر میشود با دست خود به سوژه نقد حکمت تبدیل شود.
نامداری در خدمت روحانی؟
همه اینها یعنی نامداری آمده است تا به دوگانه های موجود سیاسی تکیه زند و خود را تمام قد در اختیار تبلیغات دولت روحانی و فمینیسم لیبرال قرار دهد و البته در همه ناکام جلوه کند.
منیژه حکمت هم به نقد دولت روحانی میپردازد و هم بارها اشاره میکند که مساله زن مساله ای چند وجهی است و او هیچ گاه به خاطر زن بودن در سینمای ایران مورد تبعیض واقع نشده است.
در طول مصاحبه در مقابل ساده سازیها و پررنگ سازی اهمیت ساختار شکنی زنانه توسط نامداری، حکمت مساله را پیچیده تر نشان میدهد. او بارها اشاره میکند که مساله زنان را باید از زوایای مختلف جامعه شناسی و مردم شناسی دید و نباید “جُفت پا” (عبارت حکمت) بر مسایل پرید.
حکمت همچنان اذعان میکند که وضعیت زنان در جمهوری اسلامی نسبت به قبل از انقلاب بهبود یافته است و او نیز توانسته است علیرغم همه فشارها، فیلم ها و رویاهای خود را در جمهوری اسلامی محقق کند و چه بسا دوران سینمایی شمقدری بهتر از دروان ایوبی بوده است.
البته که روایت حکمت خطی نیست. او از ولنگاری فرهنگی و فضای رانتی در عرصه هنر و فرهنگ شکایت میکند، اما در مجموع با تناقض صحبت میکند، تناقضهایی که همه این فرصت را در اختیار نامداری میداد تا از تبدیل این گفتگو به یک مونوگ بی چالش، ایدولوژیک و متناقض جلوگیری کند. باید تکرار کرد که مساله مواضع نامداری نیست، مساله این است که چرا مخاطب بیشتر از مواضع میهمان از مواضع مجری در این برنامه باخبر میشود. آری غایت رسانه پروپاگانداست، اما پروپاگاند هم قواعدی دارد و عدول از قواعد آن، سکه عاملان آن را از اعتبار می اندازد.
این است محصول رسانه ای که علاقه ای به ترتیب مجریان چندوجهی ندارد
البته باید پذیرفت که اجرا کار بسیار سختی است و این نقد از منظر نامداری میتواند غیر منصفانه تلقی شود. همچنین باید به این نکته اشاره کرد که پیکان نقد نباید تنها به سوی نامداری روانه شود.
نامداری مقصر نیست. نامداری محصول یک ساز و کار رسانه ای و سرمایه آن هست. نامداری مجری جُنگ های عصرانه خانوادگی سیما و محصول صنعت فرهنگ داخلی است لذا آنچه او در این مصاحبه به تصویر کشیده است نتیجه تربیت رسانه ای او در سیمای جمهوری اسلامی ایران است.
این یعنی به زبان واضح تر انگشت اتهام باید به سمت سیاست گذاریهای تلوزیون روانه شود و این سوال مطرح شود که چرا تلویزیون علاقه ای به تربیت مجریان خود برای رویایی با مسایل پیچیده، چند وجهی و مورد سوال مخاطب ندارد و در بهترین حالت مجریانان خداحافظی کرده از تلویزیون از اجرا و مدیریت رسانه های مجازی سربرآورده اند.
چرا باید به تلویزیون نگاه امنیتی داشت؟
البته در روزگار سردی سیما که دلیل آن فاکتورهای مالی، سیاسی ساختاری و رقابتی را شامل میشوند، این نقدها بی ربط و بی اثرند. اما نباید ناامید شد و به عنوان مثال پرسید چرا منیژه حکمت در قاب تلویزیون ایرانی دعوت نشده است تا به سوالات صریح و چالشی مجریان تلویزیون پاسخ دهد تا اینگونه که در این مصاحبه ظاهر شده است مونولوگ وار بر منبر نرود و به قول خودش کمی “گوش کند و کمک بگیرد.”
اگر تا دیروز برچسب های ایدئولوژیک و امنیتی توجیهی برای عدم تریبون دادن به هر آنکه به نوعی با گفتمان رسمی چالش دارد بود، باید گفت این دوره به پایان رسیده است و ضرورت حضور این افراد در قاب تلویزیون بیش از پیش حس میشود. این یک ضرورت فرهنگی و البته یک ضرورت امنیتی است. باید به تلویزیون نگاه امنیتی داشت، امنیت تنها حراست کاری های رایج و گاها بی اثر نیست، بحران مالی، تجاری شدن تلویزیون، اختلافات داخلی و دخالتهای بیرونی، اداره سلیقه ای و نداشتن آیین نامه منظم برای پوشش مسایل روز تنها مثالهای اندکی هستند از خطراتی که امنیت جامعه ایرانی را تهدید میکنند. آری آنچه غایب است نگاه امنیتی به صدا سیما است.
نامداری با جفت پا به استقبال موضوع زن رفته
نامداری از خط قرمز عبور کرده است، نه از خط قرمز محتوا، بلکه از خط قرمز فرم. و این محل نگرانی است.
در “آبان” نامداری “اجرا” نکرده است بلکه به جای تحریک قدرت تحلیلی و انتقادی مخاطب برای او خطابه کرده است و او این را در صدا سیما یاد گرفته است.
صدا سیمایی که ترجیح اش جُنگ های عصرگاهی و خنده های شبانگاهی و این روزها کدنویسی است تا ساخت سریال های فاخر و برنامه ترکیبی عمیق درباره مسایل روز.
سیمایی که با رویکر حذفی “ما-“آنها،” امروز به “آنها” کمک کرده است. اگر نامداری با “جفت پا” به استقبال موضوع زن رفته است، ما مدتهاست که خودمان داریم با توهمی به نام “دوران طلایی تلویزیون” برای خودمان “جفت پا” میگیریم.