خانه بلاگ صفحه 3

سریال “داریوش” و تلاش هادی حجازی‌فر برای بهروز وثوقی شدن!؟

نمایش خانگی/مجید ناصری: سریال “داریوش” را هادی حجازی فر کارگردانی و درعین حال خودش هم نقش اصلی آن را بازی کرده است.

حجازی فر قبل از این فیلم-سریال “موقعیت مهدی/عاشورا” را هم با بازی خودش، کارگردانی کرده بود.

سریال “داریوش” کاملا متأثر از موفقیت سریال “پوست شیر” و با تقریبا همان موتیف های پدر-دختری و همان ترکیب تولید-از نوید محمودی تهیه‌کننده تا مرتضی غفوری فیلمبردار تا بازیگرانی مثل ژیلا شاهی و مهرداد صدیقیان تا سارا آهنی تدوینگر- ساخته شده.

حجازی فر بعد از موفقیت “ایستاده در غبار” عطش بالایی برای بازیگری نشان داد و سعی کرد فیلم و سریال‌های مختلف از کمدی تا ملودرام را بازی کند ولی درنهایت همچنان شمایل احمد متوسلیان در همان “ایستاده در غبار” است که بهترین نقش آفرینی او به شمار می‌رود. شاید همین مقایسه شدن تمام بازیهایش با همان نقش اولش در سینما بوده که باعث شده حجازی فر به سمت کارگردانی هم بیاید بلکه بالاخره کاری متفاوت‌تر از آن شمایل ارزشی خلق کند منتها خلق شمایل، در کنار فیلمنامه کاراکترمحور به کارگردانی نیاز دارد که شکستن بازیگر و ساخت مجدد او را بلد باشد؛ کاری که مسعود کیمیایی خیلی خوب با امثال مهران مدیری و سعید آقاخانی و… در “خائن کشی” و “خون شد” انجام داد. البته که هم مدیری د هم آقاخانی نیز از شکست قالب تکراری استقبال کرده و دل دادند به نقش جدید.

درباره هادی حجازی فر و سریال داریوش، نه کارگردانی در مقیاس کیمیایی بوده که دنبال ساخت و پرداخت تازه باشد و نه حجازی‌فرِ بازیگر چندان علاقه ای داشته به شکست تکرار. حجازی فر به اشتباه تصور کرده دلیل شهرت بهروز وثوقی، پرکاری و ایفای نقش‌های متنوع بوده در حالی که همین بهروز هم اگر تن نمی‌داد به کار با امثال مسعود کیمیایی و علی حاتمی و ناصر تقوایی و شاپور قریب و ایرج قادری و فریدون گله و سیامک یاسمی و ساموئل خاچیکیان و…، و دنبال ساخت و ساز کاراکتر نبود، چیزی برای عرضه نداشت.

کارگردانی برای حجازی‌فر، زود بود؛ او البته به لطف تیم مستندنمای مهدویان توانست فیلم اپیزودیک موفقیت مهدی را قابل قبول دربیاورد ولی همان فیلم هم وقتی شد سریال عاشورا، پر از تکرار مکررات و راش های اضافی و داستان‌های بی ربط و گاه رهاشده بود‌. حجازی فر در سریال “داریوش” حتی نمیداند می‌خواهد ملودرام بسازد یا کمدی و برخی جاها خود را خنده‌دار و برخی جاها قابل ترحم عرضه کرده.

حجازی‌فر پیش خودش فکر کرده حالا اینجا اگر برخلاف پوست شیر، بیاید و کاراکتر یک مرد ترسوی فراری را بازی کند-که لابد و به تدریج ترسش میریزد؟- ساختارشکنی کرده ولی فقط نگاه کنید به انتخاب پوشش کاملا مشابه مرد بی‌کله و متهور پوست شیر تا دریابید چقدر در کارگردانی دستش خالی است.

انتخاب بازیگر هم که تعریفی ندارد‌. مثلا دختر داریوش با بازی ژیلا شاهی با ته لهجه ترکی حرف می‌زند ولی داریوش لهجه ندارد! یا مهرداد صدیقیان عینهوی پوست شیر باز نقش عاشق دلخسته را دارد و نوه پرروی داریوش کاملا شبیه پسربچه سریال زیرخاکی است؛ یعنی حجازی فر حتی نمی توانست یک بازیگردان کودک پیدا کند برای کمک به تفاوت بازی رایان سرلک در این دو سریال؟

خط داستانی که گذر تدریجی از مرد ترسوی دله دزد به شجاع مردی که می‌خواهد قواعد را به هم بزند، خط خوبی است ولی انگار حجازی فر خودش هم درکی از چنین خطی نداشته چون حداقل باید شمایل درستی از یک مرد میانسال ترسو ترسیم می‌کرد. این کار را عباس جمشیدی فر-که رفیق داریوش است- خیلی راحت و تیپیکال ادا کرده ولی حجازی فر شاید ابا داشته از تیپ سازی، کلا هیچ.

سریال داریوش؛ هادی حجازی فر بدنبال بهروز وثوقی؟
سریال داریوش؛ هادی حجازی فر بدنبال بهروز وثوقی؟

سریال “داریوش” حتی در ساخت موسیقی نیز جز تکرار بخش‌هایی از ملودی های آثار خاطره ساز داریوش اقبالی و تغییر اول و آخر ملودی، راه تازه ای نمی پیماید و موسیقی تیتراژ هم رگه های موسیقی های امراه و تارکان و مصطفی صندل را دارد…

“داریوش” نشان می‌دهد که کارگردانی برای حجازی فر زود بوده و او اگر می‌خواهد زود از دایره حذف نشود حتما باید ابتدا چند همکاری با کارگردانان توانمند را ولو بدون دریافت دستمزد، ترتیب دهد وچند سالی تجربه کند تا بعدتر با توان بیشتری به سمت کارگردانی بیاید و یادش نرود حتی همان بهروز وثوقی با وجود سابقه سال‌ها بازیگری باز جرأت نکرد سراغ کارگردانی برود یا شهاب حسینی وقتی بعد از سالها بازیگری، خواست فیلم اول خود را بسازد سناریویی از یکی از مولفان توانمند سینمای ایران یعنی محمدهادی کریمی را زمینه ای کرد برای ساخت “ساکن طبقه وسط” یا نیکی کریمی بعد از سالها دستیاری برای عباس کیارستمی به سمت ساخت “چند روز بعد” آمد یا فرامرز قریبیان که کلی تجربه کنار کیمیایی، بهمن فرمان‌آرا، فریبرز صالح، امیر قویدل، سیروس الوند و…، کسب کرد تا برسد به ساخت “جدال در تاسوکی”.

سریال “افعی تهران”؛ بچه‌های شاپور، لوئی آرمسترانگ یا “فتانه”؟

نمایش خانگی/مجید ناصری: سریال “افعی تهران” ساخته سامان مقدم از محصولات فیلمنت به پایان رسید در حالی که از نیمه های سریال بسیاری از مخاطبان حدس زده بودند که افعی تهران کیست؟

حدس و گمان مخاطبان درباره این‌که آرمان بیانی-کارگردان فیلم در فیلم- خودش قاتل زنجیره ای کودک آزاران است، نوید این را هم می‌داد که با درپیش بودن فیلمبرداری حین عرضه، شاید با یک رودست کامل در قسمت پایانی روبرو باشیم.

از آن طرف گروهی از مخاطبان هم فکر می‌کردند که چون نام پیمان معادی به عنوان فیلمنامه نویس سریال آمده و او بخش عمده شهرت خود را مرهون همکاری با اصغر فرهادی است پس “افعی تهران” هم گرفتار پایان باز یا بی پایانی داستانی خواهد بود غافل از آن که حضور سامان مقدم در مقام کارگردان “افعی تهران” و تجربیات سریال سازی او از “شمس العماره” تا “دیوار به دیوار” بر کار غلبه داشت و درنهایت او به سبکی که به آن شهره است یعنی با برگزاری یک پارتی-مهمانی- داستان را بست.

سامان مقدم بسیار به مهمانی بازی علاقه دارد و اینکه آدم‌ها را در لوکيشن های بسته به بهانه یک مهمانی دور هم جمع می‌کند را از “کافه ستاره” و ” مکس” تا “نهنگ عنبر” و “دیوار به دیوار” و حتی فیلم توقیفی “صد سال به این سالها” ارائه داده بود.

سریال افعی تهران
سریال افعی تهران

مقدم که حجم بالای موسیقی غربی حاکم بر سریالش از جیمی هندریکس و لوئیس آرمسترانگ تا دیوید بوئی و گراهام ناش در تعارض است با پشت صحنه هایی که بیشتر آغشته به آوای فتانه و جواد یساری و شهرام شب پره و ناهید و… هستند، نشان داد که طی سال‌های مختلف کار در سینما و تلویزیون و مشق کردن پیش سینماگرانی نظیر برادران شایسته، مسعود کیمیایی، رامین عباسی‌زاده، همایون اسعدیان و ابوالحسن داوودی، هرچه را که نیاموخته باشد در جمع کردن داستان، کار را یاد گرفته‌ و نقطه قوت “افعی تهران” هم یکی شروع معمایی بود و یکی پایان بی صدای آژیر پلیس که هر دو ناشی از تجربیات طولانی همکاری با خبرگان است؛ یعنی همان چیزی که متاسفانه نسل تازه کارگردان‌نمایان علاقمند به لات‌گرافی از آن بی‌بهره‌اند.

او در بسیاری از قسمتها و با کم آمدن داستان مجبور بود با وارد کردن بازیگران مهمان-مثل هومن سیدی، امین حیایی، پژمان جمشیدی و…- برای مخاطب تازگی ایجاد کند که این خودش نشان دهنده آن است که همکار پروژه هایی مثل ضیافت و سلطان مسعود کیمیایی، پریدخت و شمس العماره رامین عباسی‌زاده، تحفه هند و مرد آفتابی همایون اسعدیان همچنان باید حتما یک دراماتورژ درجه یک را کنار خود داشته باشد تا آن تجربیات تکنیکی بیشتر به کارش بیایند.

حضور تهیه‌کننده ای جاه‌طلب مثل جواد فرحانی در پروژه “افعی تهران” بسیار کمک حال سامان مقدم بود و او انواع و اقسام بازیگر و لوکیشن را برایش تدارک دید تا داستانی خط قرمزی را با پایانی غیرکلیشه به فرجام برساند ولی سامان مقدم باید در کارهای آتی بیش از اینها بر متن کار کند.

راستی اگر سامان مقدم میخواست این سریال ملبس با انواع موسیقی غربی را در اینستاگرام وایرال کند، حتی اپیزودی از آن قابل عرضه بود؟؟ و تک تک پلان ها کپی رایت نمیخورد؟ چرا تلاش برای جلب نظر طبقه متوسط نزد برخی کارگردانان متبادر شده در پهلو زدن به موزیک غربی؟ آن هم وقتی خاستگاه کاراکترهای اصلی “افعی تهران” نه آن طبقه الیت خارجی‌گوش‌کن که جماعتی است رشدکرده حوالی پارک شهر و شوش و شاپور و مولوی؟ چه کسی گفته فتانه چیپ است و لوئیس آرمسترانگ، فاخر؟

صدور پروانه برای نویسنده فیلم آخر مهران مدیری و…

ویدیوکلوب-نمایش خانگی

نمایش خانگی/مجید ناصری: شورای صدور پروانه ساخت آثار غیر سینمایی با ساخت 3 عنوان فیلم کوتاه داستانی، 2 عنوان فیلم بلند داستانی و 1 عنوان فیلم نیمه بلند داستانی غیرسینمایی موافقت کرد.

در میان پروانه های صادره  نام نویسنده فیلم آخر مهران مدیری به چشم میخورد.

عباس رافعی نویسنده “ساعت ۶ صبح” فیلم تازه مهران مدیری نیز نویسنده فیلمنامه ای به نام “پاکباز” است که پروانه گرفته.

فیلم‌های بلند داستانی پروانه گرفته به شرح زیر است:

–فیلم بلند «کویر ناآرام» به تهیه‌کنندگی سید زاهد رئیسی، نویسندگی سید مهدی سجادپور و کارگردانی سعید توکلی

–فیلم بلند «پاکباز» به تهیه‌کنندگی محمد باقر خدادوست، نویسندگی عباس رافعی و کارگردانی امیر رضا مهر شیوا

فیلم‌‌های کوتاه داستانی‌ پروانه گرفته به شرح زیر است:

— «شب سگ» به تهیه‌کنندگی و نویسندگی و کارگردانی علیرضا کریمی

— «دیوار مرزی» به تهیه‌کنندگی، نویسندگی و کارگردانی خشایار اصغری

–«باز پرداخت زمین» به تهیه‌کنندگی، نویسندگی و کارگردانی صالح عصار

–فیلم نیمه بلند داستانی «رقیب دیجیتالی» به تهیه‌کنندگی عاطفه احسانفر، نویسندگی و کارگردانی میلاد خدر

حالا این شد زخم کاری…/بازگشت “زخم کاری۳” به داستان‌گویی آدمیزادی!

نمایش خانگی/مجید ناصری: فصل سوم سریال “زخم کاری” ساخته محمدحسین مهدویان از طریق فیلیمو عرضه شد.

از همان سکانس های ابتدایی فصل سوم “زخم کاری” مشخص است که آن نگاه باری به هر جهت فصل دوم که نوعی تبختر فیک در آن به چشم میخورد، حذف شده و مهدویان سعی کرده، اندکی برگردد به همان رگه های داستان‌گویی آدمیزادی که در “ایستاده در غبار” و “لاتاری” از او دیده بودیم.

فصل سوم “زخم کاری” هم جواد عزتی به‌اندازه و مناسبی دارد، هم قصه راست و درستی و هم باز‌ی‌های ملموس و با حداقل اغراقی. به نظر می‌رسد نظارت فیلیمو بر فصل سوم باعث شده بیش از هر چیز بر عناصر تشکیل دهنده هر سریال سالمی تمرکز گردد و انگار فیلیمو نخواسته احیای خود با سریال‌هایی استاندارد نظیر “گناه فرشته”حامد عنقا یا رئالیتی‌هایی هدفمند مثل “صداتو”ی حامد جوادزاده را از کف دهد و برای همین است که “زخم کاری۳” با نوعی وسواس در داستان گویی پر و پیمان تولید شده.

واقعیت این است که حاشیه نباید بر متن غلبه کند و همان طور که “گناه فرشته” با اصل داستان و بازیهای نفس‌گیر جلب مخاطب می‌کرد و حاشیه سازی را برای رسانه‌های حاشیه‌باز می‌گذاشت حالا در “زخم کاری۳” آنچه می بینیم حرکت بر مدار یک داستان گویی ساده و بی پیرایه است تا مخاطب دوباره اعتمادش به این مجموعه جلب گردد.

زخم کاری۳
زخم کاری۳

کنترل دقیق بازی های بازیگران و به ویژه بازی های جواد عزتی، کامبیز دیرباز و الناز ملک باعث شده آن حجم اغراق‌آمیز بازی‌های اینستاگرامی(!) فصل دوم را شاهد نباشیم و البته که مهراوه شریفی نیا در یک نقش مکمل فراتر از حد انتظار ظاهر می‌شود و متاثر از مکتب پدر و مادرش، به جوان‌ترها یاد می‌دهد که ایجاد حس صرفا اوراکت‌نمایی و داد و فریاد جلوی دوربین نیست و می‌شود مانند مهراوه با تغییر فرم نگاه و گاهی اندکی کار بر آکسان‌های دیالوگ‌ها، حس لازم را در مخاطب تداعی کرد.

نگاهی به تیم نویسندگان فصل سوم “زخم کاری” حکایت دارد که مهدویان از تجربه سقوط فصل دوم درس گرفته و عاملان سقوط را یا خلع ید کرده یا آنها را تبعید کرده به انتهای تیتراژ و اول به داستان‌گویی خودش اتکا کرده و بعد به تراوشات ذهنی تعدادی جوان که هرچه هستند به مانند تبعیدیها، عشق شاخ شدن در اینستا و پاچه‌خواری نیستند.

“زخم کاری۳” باید بتواند همین ثبات توأمان در داستان گویی و بازیگری را تا قسمت آخر حفظ کند و درعین حال سورپرایزهایی منطق‌پذیر -و نه صرفا کُشت و کشتار و قلع و قمع فیزیکی- را در دستور کار قرار دهد. پیرنگ هایی از باز شدن عقبه عاطفی پرسوناژها در افتتاحیه سریال به چشم میخورد که کار بر روی آنها بسیار به کار مهدویان می‌آید به خصوص که امثال کامبیز دیرباز حتی در “اخراجیها” نیز کار بر موتیف های عاطفی-اخلاقی را بهتر درآورده بودند. از امثال منوچهر علیپور باتجربه و تیپ بازیگران قدرنادیده مثل او نیز بیشتر می‌توان استفاده کرد و در عین حال پرهیز از جنگولک بازی جهت وایرال که آفت چنین آثاری است‌.

بازگشت مهران مدیری به فراز با “اسکار”

نمایش خانگی/پیمان مقیمی: مهران مدیری در سال‌های اخیر تلاش زیادی کرد که در کنار اجرای تاک شو و استندآپ، بازیگری را هم دنبال کند ولی از آنجا که سالهاست از بازیگری دور افتاده، کامبک‌ش نه با بازیگری بلکه با اجرای برنامه “اسکار” برای فیلیمو بود.

کارهای بازیگری متاخر مدیری از “درخت گردو” تا “افعی تهران” چنگی به دل نزد و این وسط البته که محمود کلاری مشکل کار را دریافت و با فاصله گذاری در حرکت صورت و تغییر پی در پی دیالوگ، توانست اندکی او را بقاعده‌تر کند در “تابستان همان سال”.

مدیری درنهایت کاری را که خوب بلد است همین اجرا و برگزاری تاک شوهای مفرح است و هرگاه که یک تیم نویسنده خلاق کنار او هستند، کار اجرایش هم روان تر میشود. خوشبختانه فیلیمو خوب دریافته که موتور محرکه مدیری، متن صحیح است و برای همین در “اسکار” از آن بداهه های بیش از حد دورهمی و نظایر آن خبری نیست و همه چیز با متن های آماده شده پیش می‌رود.

برنامه اسکار مهران مدیری
برنامه اسکار مهران مدیری

قراردهی نیما شعبان نژاد کنار مدیری و پاس کاری‌هایی که بین این دو نفر در شوخی با مهمانان اسکار که جملگی در زمره هنرمندان شناخته شده هستند، در کنار بخش‌بندی‌های متعدد برنامه و اینکه در هر بخش به اندازه سورپرایز توأمان مخاطب و مهمان، خنداندن مخاطب نیز لحاظ شده، سبب ساز تبدیل “اسکار” به برنامه ای جذاب شده.

مهران مدیری در “اسکار” آن عادت های تکراری و به‌ویژه زل زدن های گاه و بیگاه به دوربین را کنار گذاشته و در مقابل تلاش کرده بر نوعی لحن پرسشی-تفریحی تمرکز کند و درعین حال در امتیازدهی در قامت گادفادری فرومیرود که نظیرش را در دورهمی دیده بودیم.

“اسکار” نشان داده که دیگر دوران استفاده باری به هر جهت از گنده‌سلبریتی‌ها گذشته و حتی اگر مهران مدیری را در مرکز اجرای یک برنامه قرار می‌دهند باز هم باید با ایده پردازی قبلی و استفاده از تیم تولید متن خلاق پیش بروند وگرنه نخواهند توانست مخاطب جلب کنند‌‌. “اسکار” اگر موفق است به خاطر توجه به همین ریزه‌کاری‌های کاملا جدی است.

سریال “در انتهای شب”؛ روایتِ معکوس ریاضت

نمایش خانگی/مجید ناصری: سریال “در انتهای شب” ساخته آيدا پناهنده از طریق فیلمنت به شبکه خانگی عرضه شده با یک شروع از انتها به ابتدا….

آيدا پناهنده ازجمله کارگردانان زن سال‌های اخیر سینمای ایران است که در همکاری با همسرش ارسلان امیری، فیلم‌هایی مثل اسرافیل، ناهید و تی تی را ساخته و حالا اولین سریال خود “در انتهای شب” را به تهیه‌کنندگی محمد یمینی ساخته؛ محمد یمینی بیش از هرچیز بابت مدیریت تولید فیلم‌ “قهرمان” اصغر فرهادی شناخته می‌شود.

پناهنده در تازه ترین کارش به مانند آثار قبلی با تمرکز بر یک کاراکتر زن داستان پردازی کرده. “در انتهای شب” داستان خود را به طور معکوس و از آخر به اول تعریف میکند؛ چیزی شبیه به فیلم “صداها”ی فرزاد موتمن و آن هم با تمرکز بر رفتارهای زنی شاغل و درعین حال خانواده دوست که انگار گرفتار شوهری است که قدر او را نمی‌داند.

“در انتهای شب” خیلی خوب دست گذاشته بر انبوه مشکلات اقتصادی یک خانواده ایرانی در دهه های اخیر. خانواده ای که باید فرسنگ ها دورتر از محل کارش در پردیس رودهن، زندگی کند و هر صبح به هزار زحمت خود را به محل کار برساند برای از دست ندادن آب باریکه‌ای اندک. آيدا پناهنده خیلی خوب بر این درد مسکن دست می‌گذارد. واقعیت هم همین است؛ آنها که سالها پیش در کنار شرکت‌هایی مثل ایران خودرو، پیکان شهر ساختند تا پرسنل به راحتی به خانه بروند، دیوانه نبودند و اتفاقا درجهت بالا بردن راندمان کاری پرسنل چنین کاری کردند ولی در سال‌های اخیر می‌بینیم که محل کار در غربی ترین نقطه شهر است و محل زندگی در مرکز یا شرق پایتخت‌ و طبیعی است که علاوه بر تلفات وقت در جابجایی، خستگی جسمی وسپس روحی ناشی از این بعد مسافت به سراغ فرد می‌آید…

سریال "در انتهای شب"؛ روایتِ معکوس ریاضت
سریال “در انتهای شب”؛ روایتِ معکوس ریاضت

اینکه “در انتهای شب” دست بر چنین مساله کلیدی گذاشته که بسیاری از مدعیان فیلمسازی درباره طبقه متوسط، آن را اساسا منکر شده اند، امتیازی است برای سریال ضمن اینکه فاصله های زناشویی ایجاد شده در نتیجه‌ی این سبک زندگی درهم‌برهم نیز می‌تواند زمینه ای باشد برای داستان پردازی های بیشتر….

روایت معکوس آیدا پناهنده در این سریال هرچند جدید نیست ولی چندان هم بد نیست و می‌تواند مخاطب را قدری بیشتر شیفته روایت معمایی اثر نماید. البته اگر همین داستان به طور خطی و بدون روایت معکوس هم روایت می‌شد می‌توانست مخاطب خودش را داشته باشد.

 

فرانک الماسی بازیگر «قدم آخر» شد

نمایش خانگی/پیمان مقیمی: فرانک الماسی بازیگر نمایش «قدم آخر» به کارگردانی مهرداد عزیزی پارسا شد.

قدم آخر کاری از گروه میم به کارگردانی مهرداد عزیزی پارسا، بازی فرانک الماسی و نویسندگی میثم ترکمند  ۲۹ اردیبهشت در تماشاخانه سیمرغ به روی صحنه رفت.
در نمایش “قدم آخر” بازیگرانی همچون تورج فرامرزیان، شهره اشتری، مبین رستگار، میثم ترکمند، فرانک الماسی، میترا زارعی ، سامی علیخانی، مهدیار راستین فر، و ریحانه فولادی به ایفای نقش پرداختند.
در خلاصه داستان این نمایش آمده است: «کارگردانی تصمیم دارد تئاتری را به روی صحنه ببرد، او، این روزها مشغول انتخاب بازیگر و عوامل است که در اواسط کار تهیه‌کننده پروژه جا می‌زند که همین اتفاق باعث ایجاد چالش‌‌‌هایی برای کارگردان می‌شود و …
سایر عواملی که در پروژه «قدم آخر» حضور و همکاری دارند، عبارتند از: تهیه کننده و کارگردان : مهرداد عزیزی پارسا، نویسنده: میثم ترکمند، مجری طرح: موسسه فرهنگی و هنری خورشید مهد نورا و گروه فرهنگی و هنری میم، مشاور کارگردان: مبین رستگار، دستیار کارگردان: علی برجی، طراح پوستر و تصویربردار پشت صحنه: حمیدرضا برزگر، عکاس: سجاد قلی پور.

نفسِ راحت فتانه حاج‌سیدجوادی از اقتباس “بامداد خمار” توسط نرگس آبیار؟/رسانه اصلاح‌طلب گزارش داد  

نمایش خانگی: شبکه نمایش خانگی در ماه‌های اخیر و در کنار تولید سریالها و برنامه های روتین خود که بعضا در میان آنها آثار قابل توجه هم یافت می‌شود به اقتباس از برخی رمان های شناخته شده هم روی آورده که درصورت امتداد، قطعا به رونق هر دو حیطه ادبیات و شبکه خانگی منجر خواهد شد.

نرگس آبیار کارگردانی است که بعد از اقتباس از رمان “سووشون”سیمین دانشور به سراغ اقتباس از رمان “بامداد خمار”فتانه حاج سیدجوادی رفته است. روزنامه اصلاح طلب آرمان در گزارشی به این اقتباس پرداخته است.

متن گزارش آرمان را بخوانید:

رمان «بامداد خمار» نوشته‌ی خانم فتانه حاج سیدجوادی (پروین) اولین بار در سال ۱۳۷۴ منتشر شد و در طول نزدیک به یک دهه، بیش از ۳۰۰ هزار نسخه از آن فروش رفت و نام آن به عنوان یکی از موفق‌ترین آثار داستانی در جذب مخاطب در حوزه زبان فارسی ثبت شده است.
خانم حاج سیدجوادی نام کتاب خود را از بیتی از سعدی اقتباس کرد:
“به راحت نفسی، رنج پایدار مجوی
شب شراب نیرزد به بامداد خمار”
علی‌رغم همه‌ انتقادات تند و بعضا ویرانگری که نخبگان، فمینیست‌ها و در کلیت، جریان روشنفکری، از همان چاپ اول این رمان، نثار آن کردند، عامه‌ جمعیت کتابخوان ایرانی، رمان را خواندند و جای آن را به عنوان یکی از پرخواننده‌ترین آثار داستانی در زبان فارسی تثبیت کردند. حال، چندی است که خبر آمده، یک «بانو» آستین بالا زده و پشت دوربین قرار گرفته، تا از دل یکی از پدیده‌های فرهنگی دهه هفتاد شمسی، یعنی «بامداد خمار»، یک سریال بیرون بکشد. به احتمال قوی، اکنون خانم حاج سیدجوادی هم نفسی به راحتی می کشد که بعد از نزدیک به ۳۰ سال از اولین انتشار، نه تنها یک «زن» قرار است تصویرگر این اودیسه‌ زنانه باشد، که از قضاء این زن، یکی از کاربلدترین و موفق‌ترین نام‌های سینمای ایران نیز است: «نرگس آبیار».

نفسِ راحت فتانه حاج‌سیدجوادی از اقتباس "بامداد خمار" توسط نرگس آبیار؟/رسانه اصلاح‌طلب گزارش داد   
نفسِ راحت فتانه حاج‌سیدجوادی از اقتباس “بامداد خمار” توسط نرگس آبیار؟/رسانه اصلاح‌طلب گزارش داد

باید توجه داشت که “نرگس آبیار”، در کمال اعتماد به نفسی که برآمده از «کوله‌باری» از تجربه‌اندوزی‌ در ژانرهای مختلف سینمایی و عرق‌ریزی روح در خلق درام، هم دست در پنجه‌ یکی از گردن‌کلفت‌های ادبیات معاصر ایران، یعنی رمان «سووشون» زنده‌یاد سیمین دانشور انداخت و سریالی برای شبکه نمایش خانگی تولید کرد و هم حالا قصد دارد یکی از پرمخاطب‌ترین آثار داستانی نیم قرن گذشته جغرافیای فارسی‌زبان را به زبان تصویر برگرداند. از قضا در ایران، که مزاج مردم از قدیم‌الایام، زبان حکایت و شعر بوده و قدیمی‌ترین داستان‌های مکتوب را می توان در میراث کهن ایرانی سراغ گرفت، اقتباس ادبی برای سینما و تلویزیون به شدت مهجور است.
در هر جای دنیا که صنعت هنرهای تصویری به صورت پویا و تجاری وجود دارد، بازار اصطلاحا تشنۀ اثر مکتوب برای اقتباس سینمایی است. در حدی که حتی دنباله‌نویسی بر شماری قابل توجه از آثار ادبی مشهور و محبوب، تحت تاثیر توفیق عظیم نسخه سینمایی آن نوول یا داستان مربوطه بوده است. از آن جمله می توان به مجموعه آثار “تامس هریس” با محوریت شخصیت دکتر لکتر اشاره کرد که دو نوول «هانیبال» و «خیزش هانیبال» با توجه به موفقیت فیلم سینمایی «سکوت بره‌ها» نوشته شد. یا کوجی سوزوکی، نویسنده مشهور ژاپنی، دنباله‌ها بر نوول «حلقه» را بر اساس توفیق حیرت‌انگیز فیلم سینمایی «حلقه»(هم نسخه ژاپنی و هم آمریکایی) نوشت.

حال، با توجه به دریای عظیمی از آثار ادبی تولید شده در داخل کشور، به ویژه توسط نسل جوان کشور، حیف است که این گسترۀ عظیم پتانسیل دراماتیک برای خلق فیلم و سریال، این قدر نادیده بماند. تازه باید توجه داشت که، از قدیم، هرگاه فیلمساز و تهیه‌‎کننده‌ای جسارت به خرج می داد و وارد وادی اقتباس شد، به طور معمول نتیجه موفق و حتی درخشان گرفت: شادروان داریوش مهرجویی که اصولا موفق‌ترین و ماهرترین سینماگر ما در عرصه اقتباس سینمایی از آثار ادبی بود(گاو، پستچی، دایره مینا، سارا، پری، مهمان مامان و…)؛ استاد ناصر تقوایی و شاهکارهای «ناخدا خورشید»(از داستان همینگوی) و «آرامش در حضور دیگران»(از داستان مرحوم ساعدی)؛ بهروز افخمی و اقتباس فیلمنامه «روز شیطان» از رمان «پروتکل چهارم» فردریک فورسایت؛ مسعود کیمیایی و «خاک»(اوسنه باباسبحان)، «داش آکل»(داستان صادق هدایت) و «غزل»(داستانی از خورخه لوئیس بورخس)؛ امیر نادری و اقتباس از داستان صادق چوبک در «تنگسیر»؛ مرحوم پوراحمد در «قصه های مجید» و «خواهران غریب» و «اتوبوس شب»؛ و…

ملاحظه می شود که شماری از موفق‌ترین و به یادماندنی‌ترین آثار تصویری ایرانی بر مبنای اقتباس ادبی شکل گرفته است. بلاشک، تجربۀ تبدیل یکی از محبوب‌ترین رمان‌های ایرانی در نزد عامه کتابخوانان، یعنی «بامداد خمار» خانم فتانه حاج‌سیدجوادی، هم برای خوانندگان آن رمان و هم سازنده این اثر، تجربه‌ای هیجان‌انگیز و جذاب خواهد بود.
این نکته را باید در نظر داشت که اثر ادبی، عصارۀ خلاقیت، ذهنیات، دیدگاه فلسفی و اعتقادی مولف به جهان، زندگی و اجتماع و غنای هنری یک نویسنده در برهه‌ای از عمر خلاقه و بارآورانه‌ی اوست. یک قصه یا رمان، محصول صدها و هزاران ساعت مطالعه، تامل و مراقبه‌ی درونی، رصد و موشکافی روابط اجتماعی و جهان پیرامون و تجربیات زیسته‌ی یک مولف است. از همین رو، وقتی یک سینماگر به سراغ یک اثر ادبی برای اقتباس می رود، هم به لحاظ محتوایی و هم حتی به لحاظ فرم، مشتی پُر در نوشتن سناریو و ساخت اثر خواهد داشت. این غنای فرهنگی، اجتماعی، اعتقادی و هنری وقتی در دستان یک کارگردان کارآزموده و امتحان‌پس‌داده قرار می گیرد که واجد معیارهای بنیادین زیبایی‌شناسانه، داستان‌پردازی، روایت و مخاطب‌شناسی هم هست، مضاعف می گردد و یک اثر هنری ماندگار، در عین حال پرمخاطب، رقم می خورد. باید توجه داشت که ساخت چنین اثری، فراتر از مبحث سرگرمی(که اصل اولیه و بنیادین یک اثر سینمایی است)، بخشی از حافظه جمعی فرهنگی-اجتماعی مردم یک کشور را رقم می زند. شاید با برشمردن برخی مصادیق، این بحث روشن‌تر شود. وقتی سخن از مقاومت دلیرانۀ مردم جنوب ایران در برابر طاعون اشغال و استعمار به میان می آید، لاجرم و بلاتردید رمان تاریخی مرحوم رکن‌زاده آدمیت، یعنی «دلیران تنگستانی» و سریال تلویزیونی «دلیران تنگستان» اثر مرحوم همایون شهنواز که مقتبس از آن رمان است، در حافظه نسل‌های قدیم‌تر نقش می بندد. چه بسا، تنها منبع شناخت اکثریت کسانی که با نام شهید «رییسعلی دلواری» آشنا هستند، از قیام ضداستعماری او علیه انگلستان، همین رمان یا، عمدتا، همین سریال باشد. در مصداقی دیگر، اگر بخواهیم با زیست اجتماعی، روابط خانوادگی و باورهای ذهنی ایرانیان در دوره پهلوی اول آشنا شویم، لاجرم و بلاتردید، یکی از منابع، رمان «دایی‌جان ناپلئون» اثر مرحوم ایرج پزشکزاد و مجموعه تلویزیونی با همین نام، اثر استاد ناصر تقوایی است.
ذکر مصادیق، از این منظر هم مهم و مرتبط بود که از قضاء، در کارنامه‌ی هنری بانو نرگس آبیار، هستند آثاری که این‌چنین مدخلیت «قوم‌شناسانه» دارند. به این معنی که، برای مثال، اگر در آینده، کسانی بخواهند درباره‌ی اثرات اجتماعی جنگ ایران و عراق، و به طور خاص پدیده‌هایی چون «مفقودین» جنگ و «مادران شهدا»، آگاهی کسب کنند، قطعا یکی از منابع، مرور سینمای جنگ خواهد بود. در این میان، چه کسی می تواند انکار کند که در صدر فهرست منابع سینمایی یک محقق از نسل‌های آینده، «شیار ۱۴۳» نرگس آبیار قرار خواهد داشت؟ بلاتردید، سکانس نهایی آن فیلم، یعنی مواجهۀ «مادر شهید» با پاره‌های استخوان جگرگوشه‌اش و در آغوش گرفتن کفن سبک او همچون یک نوزاد در آغوش، نه تنها در قلب حافظۀ سینمای ایران، که در حافظۀ فرهنگی ایرانیان حک شده است. یا، اگر باز محققی از نسل‌های آینده، بخواهد ادراکی از عواقب و تبعات یک طاعون سیاه به نام «تروریسم تکفیری» در منطقه و کشور ما داشته باشد، آیا نباید «شبی که ماه کامل شد» آبیار را هم، به عنوان ثبت دراماتیک تجربۀ تلخ یک خانواده ایرانی قربانی تروریسم تکفیری، در برنامه تحقیقاتی خود قرار دهد؟
این که “آبیار” چهارمین اثر سینمایی خود، به اوجی حیرت‌آور از بلوغ سینمایی در «شبی که ماه…» رسید، البته یک پای قضیه است. او نه تنها ظرایف و جزییات شخصیت‌پردازی را استادانه به کار گرفت(برای نمونه شخصیت خونسرد و مخوف عبدالمالک با بازی آرمین رحیمیان یا شخصیت غمناز با بازی فرشته صدرعرفایی)؛ نه فقط پوست‌اندازی روحی و جسمی فایزه را، از دختری نازپرورده و لوند به زنی زخم‌خورده که برای بقای خود و فرزندانش می جنگد، با هنرمندی و بدون سانتی‌مانتالیزم به تصویر می کشد؛ بلکه هم در ایجاد «تعلیق»، به مفهوم عمیق کلمه، و هم اجرای ماهرانه‌ی صحنه‌های دشوار اکشن، در سطحی غیرقابل‌باور ظاهر می شود. فقط کافی است سکانس دوربین روی دست آبیار را به یاد بیاوریم که در آن بازارچه نکبت و اِدبار گرفته شهر کویته، در محاصره نگاه‌های هیز و هرزه، بدن‌های عرق کرده مردان خشن، تیزی ساتور و چاقو، لاشه‌های ورقلمبیده گوسفندان و خونی که همه جا را گرفته، فایزه‌ی هراسان را همچون پرنده‌ای ظریف‌بال و رمیده دنبال می کند. یا سکانس جنگی کمین خوردن تروریست‌ها در مرز و درگیری آن‌ها با ارتش را به خاطر بیاوریم که کارگردانی مسلط و با اعتماد به نفس “آبیار”، قدرت و التهاب و حرارت صحنه را به تماشاگر منتقل می کند.
اما این همه ماجرا نیست. وجه دیگر فیلمسازی آبیار، زیرلایه‌ها و اصولا بطون جامعه‌شناختی و روانشناسانه‌ای است که در متن فیلم‌های او وجود دارد؛ به عبارت دیگر، فارغ از تصویر کردن احساسات و عواطف انسانی(به خصوص از نوع زنانه)، “آبیار” یک عمق و پختگی در نگاه سینمایی خود دارد که به ریشه‌ها و علت‌ها، آن هم نه به صورت گل‌درشت و «پیام‌دار» نقب می زند. این خصوصیت، قطعا به ریشه‌های او هم به عنوان یک «نویسنده» و هم به عنوان «مستندساز» بازمی گردد. نویسنده کسی است که بینش عمیق و رصدگر به جامعه و جهان پیرامون خود دارد. این خصلت وقتی با «مستند»سازی تکمیل شود، خواسته یا ناخواسته، نگاه «علت‌جو» و «تعهد» اجتماعی را در هنرمند، نهادینه می کند. و خب، “نرگس آبیار” به عنوان یک «زن»، واجد جسارت و شهامتی هم است که به او اجازه می دهد، چشم در چشم «جراحت»های اجتماعی بدوزد تا راوی و تصویرگر صادقی باشد. ترکیب این «علت‌جویی»، «تعهد» و «جسارت» در فیلم «ابلق» به اوج می رسد که فیلمساز، به دور از احساسات‌گرایی مفرط، محکم و استوار و حتی بعضا بی‌رحمانه، یک «درد مشترک» زنانه را به تصویر می کشد.
می‌توان انتظار داشت، که “نرگس آبیار”، با مهارت و تسلط خود در فیلمسازی که آن را «تثبیت» کرده، و با خلاقیت هنری که آن را به «اثبات» رسانده، رمان محبوب و پرخوانندۀ خانم حاج سیدجوادی را اصطلاحا «مال خود» کند؛ به این معنی که «بامداد خمار»ی که “آبیار” بسازد، صرفا تصویرگر رمان و مقید و محدود در آن نخواهد بود و «ارزش افزودۀ» سینمایی به سبک “آبیار” را در خود خواهد داشت. چنان که استاد ناصر تقوایی، رمان مرحوم پزشکزاد را «مال خود» کرد و «دایی‌جان ناپلئون» به روایت تقوایی را ماندگار کرد. یا استاد روانشاد داریوش مهرجویی، مهر خود را بر «عزاداران بیل» و «آشغالدونی» ساعدی زد و «گاو» و «دایره مینا» را به گنجینه سینمایی ایران اضافه کرد و حتی «ناخدا خورشید» تقوایی، به لحاظ ارزش‌های هنری از اثر اصلی، یعنی رمان همینگوی، فراتر هم رفت.
الغرض، «بامداد خمار به روایت آبیار» قطعا دیدنی خواهد بود.

“رازهای دوبلین” به قلم جواد رستم‌زاده و همراهی عادل فردوسی‌پور

نمایش خانگی: کتاب «رازهای دوبلین» با گفتاری از عادل فردوسی‌پور که به دوران پرحاشیه تیم ملی با سرمربی‌گری میروسلاو بلاژویچ پرداخته است، در سی و پنجمین نمایشگاه کتاب تهران عرضه می‌شود.

جواد رستم‌زاده -روزنامه‌نگار باسابقه و نویسنده کتاب «تو خداداد عزیزی هستی»- در دومین اثرش، داستان تیم ملی فوتبال در دوران پرحاشیه سرمربیگری میروسلاو بلاژویچ را روایت کرده است.

بلاژویچ با ستاره هایی چون علی دایی، علی کریمی، مهدی مهدوی کیا،کریم باقری، علی نیکبخت واحدی، یحیی گل‌محمدی و مهدی هاشمی‌نسب به واسطه جنجال‌ها و حاشیه‌های تاریخی موفق به حضور در جام جهانی ۲۰۰۲ نشد و حالا پس از سال‌ها، دلایل ناکامی این تیم در کتاب «رازهای دوبلین» بررسی می‌شود.
«رازهای دوبلین»، روایت جذاب تیمی است که قربانی درگیری‌ها و حاشیه‌های درون اردویی و پشت پرده‌های غیر فوتبالی شد، تیمی که اگرچه آرزوهای یک ملت را بر باد داد اما در حافظه تاریخی ایرانی‌ها مورد احترام و دوست داشتنی باقی ماند.

این اثر با گفتاری از عادل فردوسی پور و مقدمه‌ای از برانکو ایوانکوویچ شروع می‌شود و در ادامه با روایت رضا چلنگر، مترجم بلاژویچ و برخی از بازیکنان آن تیم تاریخی به مستندنگاری اتفاقات عجیب و غریب آن دوران می‌پردازد. فصل آخر کتاب به اسناد و عکس های کمتر دیده شده از آن مقطع تاریخی اختصاص دارد که با کمک عکاسان قدیمی ایران تهیه و تنظیم شده است.

«رازهای دوبلین» با  ۲۰۰ صفحه و قیمت  ۱۴۵ هزار تومان توسط نشر گلگشت در سی‌وپنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران رونمایی می‌شود.

مهمترین چالش برای تولید فصل دوم سریال “افعی تهران” چیست؟/جواد فرحانی تهیه‌کننده سریال پاسخ داد+اظهاراتی در حمایت از تلویزیون

نمایش خانگی: جواد فرحانی تهیه‌کننده سریال “افعی تهران”فیلمنت در گفتگویی تفصیلی در ضمن برشمردن مهمترين چالش‌های تولید فصول بعدی این سریال، برخلاف رویه متداول این روزها که همه در حال نواختن تلویزیون هستند، اظهاراتی حامیانه نسبت به تلویزیون مطرح کرده است.

جواد فرحانی به سینماپرس گفت: برای موفقیت یک اثر نباید دنبال فرمول و قصه های تکراری رفت و اگر امروز «افعی تهران» توانسته نظر مثبت مخاطبان را نسبت به خود جلب کند به همین دلیل است که دنبال فرمول های تکراری نرفته است. قصه در سریال ها و فیلم ها باید با حساسیت ویژه ای تعریف شود و مخاطب بر اساس یک فرآیند پای تماشای یک برنامه یا سریال می نشیند. برای مخاطب حرفه ای کیفیت به شدت مهم است، نحوه روایت داستان مهم است، ژانر مهم است. بدیهی است اگر تهیه کننده و فیلمسازی می خواهد موفق عمل کند باید حتماً همه این موارد را رعایت کند.

این سینماگر خاطرنشان کرد: ژانر اجتماعی این روزها برای مردم در سراسر دنیا بسیار مهم است و تولیدات این ژانر در همه دنیا مشتری خاص خود را دارند. ژانر اجتماعی باعث ترغیب مخاطب می شود چرا که می‌تواند تعلیق های زیادی داشته باشد و بر اساس این تعلیق ها مخاطب را مجذوب کند که حتماً قسمت های بعدی یک اثر را تماشا کند. این نکته ای است که سریالهای کمدی ندارند چرا که اساساً در آن ها تعلیقی شکل نمی گیرد که بتواند مخاطب را به تماشای قسمت های بعدی ترغیب کند و تنها خلق لحظات کمیک است که به پرمخاطب شدن چنین آثاری کمک می کند.

فرحانی در پاسخ به این پرسش که به عقیده شما چرا بیشتر آثار ملودرام در شبکه نمایش خانگی مورد توجه قرار می گیرند گفت: بنده فکر می کنم کمدی ها هم مخاطب خود را دارند. مثلاً «دفترچه یادداشت» بازخوردش خوب بود. اگر سریال کمدی خوب ساخته شود مخاطب هم دارد. ما نیاز به کار خوب داریم چرا که مخاطبان حرفه ای سینما این روزها از طریق پلتفرم آثار مورد نظر خود را دنبال می کنند از این رو اگر کار کمدی هم خوب هم تولید شود دیده خواهد شد.

تهیه کننده «خندوانه» و «شکرستان» تأکید کرد: ما برای «افعی تهران» خیلی زحمت کشیدیم؛ پیمان معادی روی فیلمنامه این سریال بسیار کار کرده بود. البته فقط قصه این سریال باعث نشده که مخاطبان آن را دنبال کنند. ما در «افعی تهران» شانس های زیادی برای پرمخاطب شدن کارمان داشتیم از جمله اینکه پیمان معادی اولین سریال خانگی اش را بازی می کرد که این می تواند برای مخاطبان حرفه ای سینما بسیار جذاب باشد چرا که خاستگاه اصلی معادی سینمای جدی است و اتوماتیک کسانی که ایشان را در فیلم ها فالو می کردند این کار را هم دنبال می کنند.

وی در پاسخ به این پرسش که آیا با توجه به میزان استقبال مخاطبان می توان انتظار داشت سیزن های بعدی این اثر نیز تولید شود اظهار داشت: «افعی تهران» از نظر قصه پتانسیل تولید سیزن های متعدد را دارد. ما هنوز در این خصوص اندیشه جدی نکرده ایم و البته مسائلی هم پیش روی مان وجود دارد که نتوانیم این کار را بکنیم از جمله اینکه سریال یک بازیگر کودک دارد که ممکن است بزرگ شود و همین بزرگ شدن او مانعی برای تولید سیزن های بعدی باشد اما به هر صورت ما این روزها تلاش می کنیم که پست پروداکشن این کار را به نحو احسن به سرانجام برسانیم تا مخاطبان تا انتهای کار شاهد تماشای کار باکیفیتی باشند.

فرحانی در همین راستا ادامه داد: از سوی دیگر شرایط تولید یک اثر این روزها بسیار سخت شده و ممکن است تولید سیزن های بعدی «افعی تهران» برای خود ما هم بدل به یک آرزو شود به ویژه آنکه پیمان معادی برای پروژه های خارج از ایران هم تعهد کاری دارد.

این تهیه کننده سپس با انتقاد از برخی تهیه کنندگان در خصوص تولید سیزن های مکرر سریال ها تصریح کرد: برخی دوستان سری دوزی می کنند و فصل دوم و سوم و چهارم می سازند. جالب است بدانید که برخی از آن ها همزمان با هم این سیزن ها را می سازند. این در حالی است که در همه دنیا سیزن ها بر اساس استقبال و موفقیت ساخته می شود اما در ایران الی ماشاالله همزمان تولید کردند که این اتفاق اصلاً درست و حرفه ای نیست.

وی در پاسخ به این پرسش که شما تهیه کننده ای هستید که در مدیوم های مختلف اعم از سینما، تلویزیون، نمایش خانگی و… فعالیت داشتید آیا فکر می کنید این روزها پلتفرم ها گوی سبقت را از سایر رقبای خود ربوده اند یا خیر اظهار داشت: خیر من اصلاً چنین باوری ندارم و همین الآن هم به صورت همزمان مشغول کارهای دیگری هستم از جمله آنکه برنامه «پانتولیگ» با اجرای محمدرضا گلزار را در حال پخش از شبکه سوم سیما دارم. همچنین به تازگی سریال «غریبه» که یک عاشقانه پلیسی است را تولید کرده ام و معتقدم این سریال نیز با اقبال خوبی مواجه خواهد شد.

فرحانی متذکر شد: مدتی است برخی بدخواهان می‌گویند تلویزیون و برنامه هایش بیننده ندارند در صورتی که چنین فرضیه ای از اساس صحت ندارد و بنده به ضرس قاطع می گویم که اگر همین امروز یک سریال خوب تولید شود دوباره شاهد خلوت شدن خیابان ها برای تماشای آن سریال خواهیم بود.

وی خاطرنشان کرد: امروزه دوره، دوره کیفیت است! شما ببینید برخی معتقد بودند در سینما تنها فیلم های کمدی فروش دارند اما شاهدیم که «مست عشق» رکوردهای بسیار خوبی زده؛ این اتفاق نشان از آن دارد که اثر خوب در هر مدیومی می تواند به شدت روی جامعه تأثیرگذار باشد.

این تهیه کننده در خاتمه این گفتگو افزود: برنامه دینی و قرآنی محفل اخیراً به عنوان یکی از پر مخاطب ترین برنامه های تلویزیون معرفی شده؛ همین برنامه «پانتولیگ» که تاکنون ۱۰-۱۲ قسمتش پخش شده استقبال خوب مخاطبان را به همراه داشته و از این رو باز هم تأکید می کنم تولید یک برنامه باکیفیت در هر مدیومی می تواند باعث جذب مخاطبان انبوه شود.