خانه بلاگ صفحه 7

سریال #مرداب و الگوپردازی موّاج زودیاک!

نمایش خانگی/مجید ناصری: بعد از تجربه ارائه سریال‌های خونسرد و پوست شیر، حالا سریال مرداب را باید تازه ترین سریال جنایی پلتفرم فیلمنت دانست. سریالی پربازیگر و پرماجرا که ابایی ندارد از الگو قرار دادن آثار جنایی-جاسوسی هالیوود.

مرداب در داستان پردازی ابتدایی خود جسورانه و پر دست انداز و مواج پیش میرود و قبل از آن که مخاطب بخواهد عاقبت کاراکترها را حدس بزند، خودش پیشقدم شده و با لو دادن آدم ها، مسیر داستان را عوض می‌کند.

تلاش برای سورپرایز کردن مخاطب، اصلی ترین ویژگی سریال مرداب است و برزو نیک‌نژاد کارگردان سریال-که از پرکارهای سال‌های اخیر است و بیشتر طنز ساخته-سعی کرده در اولین تجربه جنایی سازی خود بیخیال تالیف شده و رونوشتی تمیز ارائه دهد از الگوی روان‌پردازانه جانیان در فیلمهایی همچون هفت، زودیاک یا شکارچی ذهن.

محمد شایسته تهیه‌کننده سریال مرداب که به تازگی سریال قهوه ترک را هم ارائه داده بود، همچنان به دنبال آثار پرپلان، پرلوکیشن و پربازیگر و پر از چرخش های تصویری است و خوشبختانه از مهدی هاشمی تا پانته آ پناهیها و از امیر جعفری و حامد کمیلی تا شهرام حقیقت دوست و مجتبی پیرزاده و الهام اخوان و یسنا میرطهماسب و الیکا ناصری، بازیگرانی از نسل های مختلف داریم که تقابلات داستانی را قابل قبول ارائه داده اند.

سریال مرداب
سریال مرداب

سریال مرداب یک ویژگی دیگر هم دارد و آن هم اینکه در شمال کشور و در یک مرداب شروع می‌شود و بخشی از داستان را به موازات تهران در مناطق ساحلی شمال تصویر می‌کند و این، خودش می‌تواند مخاطب خسته از تکرار مکررات فیلم ها و سریال‌های آپارتمانی را به خود جلب کند. ذات جنایت در جغرافیای ناشناخته مردابی-ساحلی، نوعی ابهام را برای مخاطب ایحاد می‌کند که لذت بصری را هم حادث می‌سازد…

برزو نیک‌نژاد در تثبیت خود به‌عنوان کارگردان بیش از همه کمدی هایی که ساخته به موفقیت بالای مرداب نیاز دارد و اگر بتواند ضرباهنگ سریال را تا پایان به مانند قسمت‌های ابتدایی حفظ کند، این موفقیت دور از دسترس نخواهد بود‌.

بایکوت #راز_بقا در جشن حافظ به تلافی جشنواره عریان؟؟

نمایش خانگی/مجید ناصری: تصور میرفت جشن حافظ- یادگار علی معلم مرحوم- در توزیع جوایز میان برترین های تلویزیون، تلاش کند روند بی حرف و حدیثی را پیش گیرد ولی…

به جز آن که اغلب محصولات تلویزیونی بایکوت شدند و نتوانستند راهی به فهرست کاندیداها راه پیدا کند برخی سریال‌های خانگی قابل قبول نیز جایی در فهرست جوایز نداشتند؛ حالا یا به دلیل توجه به پلتفرم توزیع‌کننده یا …؟

ازجمله سریال‌هایی که می‌توانست در جشن حافظ و در بخش تلویزیونی، جوایزی را از آن خود کند سریال کمدی راز بقا بود که از معدود کمدی های استاندارد شبکه خانگی و در عین حال سریالی جذاب و مخاطب پسند بود ولی هیچ جایزه ای به آن نرسید.

یکی از دلایلی که به عنوان دلیل بایکوت راز بقا در جشن حافظ مطرح شده، شوخی این سریال با جشن حافظ بوده.

بایکوت راز بقا در جشن حافظ به تلافی جشنواره عریان؟؟
بایکوت راز بقا در جشن حافظ به تلافی جشنواره عریان؟؟

در یکی از قسمت‌های سریال راز بقا و در قالب جشنواره عریان(باباطاهر)، شوخی نرمی شده بود با روال برخی جشن‌های هنری ولی انگاری این شوخی به مذاق جشن حافظ خوش نیامده که راز بقا را لایق دریافت هیچ جایزه ای ندانسته؟؟

پیشتر سعید آقاخانی در سریال نون‌خ در قالب جشنواره انار با روال توزیع جوایز در جشنواره فجر توزیع کرده بود که البته با استقبال ابراهیم داروغه‌زاده از دبیران ادوار جشنواره فجر روبرو شد ولی شوخی راز بقا با جشن حافظ، کار دستش داد…؟

 

زخم_کاری۲؛ تولید به بهانه‌ی تولید؟

نمایش خانگی/مجید ناصری: فصل دوم سریال زخم کاری محمدحسین مهدویان با سروصدای تبلیغاتی بالایی عرضه شد که انتظارات از آن را بالا برد ولی عرضه همان قسمت اول کافی بود تا معلوم کند آن همه هیاهوی تقریبا برای هیچ بوده…

 

فصل اول زخم کاری پر بود از نماهای زیر دوش یا داخل جکوزی و خون و خونریزی و البته نماهای منقل و وافوری و حالا باز منقل و وافور و هرازگاه خون و خونریزی در فصل دوم هم رخ نموده.

 

مشکل ولی فراتر از اینها است. مشکل اساسی زخم کاری۲ ژست اقتباس از هملت است ولی نهایتا یک فیلم هندی دم‌دستی در متن و اجراست. هیچ وسواسی در داستان پردازی نمی بینید و اصلا خط داستانی تازه در کار نیست و کارگردان به خیال خودش به ترکیب داستانی برنده؟ دست نزده و با همان نگاه زن اغواگر-مرد هوسباز، شکسته‌بسته، چیزکی ساخته و تحویل پلتفرم داده.

 

اینکه فصل دوم آثار ایرانی لزوما خوب درنمی‌آید، امر قطعی نیست و کمااینکه هم سریال پایتخت و هم سریال نون‌خ تا چند فصل مخاطب داشتند به یک دلیل اصلی و اینکه کارگردانان هر دو سریال، افرادی بودند که در تلویزیون آب‌دیده شدند. هم سیروس مقدم و هم سعید آقاخانی پله پله و در یک پروسه یک دهه ای به سریال سازی در تلویزیون نائل آمدند ولی این روال درباره محمدحسین مهدویان صادق نبود و او صرفا بعد از ساخت آثاری مستندنما و اتفاقا لنگ در دراماتورژی، ناگهان شد سریال‌ساز.

 

سریال زخم کاری۲ ورای نداشتن خط داستانی تازه، اجرای مطلوبی هم ندارد و حداقل حساسیت در دکوپاژ را شاهدیم و به جایش، کارگردان مدام به بازیگران گفته به دوربین زل بزنند و نماهای اسلوموشن گرفته؛ انگار که داریم کلیپ کوجی زادوری می‌بینیم…

زخم کاری۲؛ تولید به بهانه تولید؟
زخم کاری۲؛ تولید به بهانه تولید؟

بازی‌های سریال هم واقعا تعریفی ندارد و جز هادی قمیشی در نقش فرعی، نه کامبیز دیرباز توانسته ارائه‌گر گادفادری پا به سن گذاشته باشد و نه مهران غفوریان توانسته نقش وردست او را به خوبی تداعی کند. هر دو به جای نقش آفرینی در حال ادا درآوردن هستند که توی ذوق می‌زند. بازیگران جوان سریال مأیوس‌‌کننده هستند؛ مرتضی امینی‌تبار که واقعا نشان داد در مسیری نادرست قرار گرفته و بازیگری، کار او نیست و الناز ملک که هر قدر در نقش دختر دهاتی سریال سقوط، خوب بود، اینجا در نقش نقاشی انتلکت که زندگی لاکچری دارد، بد و ناباورانه ظاهر شده…

 

راستی یکی به ما بگوید آن دو پیشکار دفتر مالکی چه کاره اند؟ یکی که تیپ دگرباشی دارد و دیگری هم ظاهرا دختر است! این دو، با همند؟ پارتنرند؟ یا چه؟؟…اصلا در این سریال چه کاره اند؟ چرا زوجند؟ چرا حرف تکراری میزنند؟ کدگذاری است؟ برای چه؟

ای کاش محمدحسین مهدویان  که همکارانش کنار او مستندنمایی را کم و بیش یاد گرفتند و به سمت پروژه هایی نظیر شهید باکری و اخیرا شهید زین الدین رفتند، خودش همان مستندنمایی تر و تمیز ایستاده در غبار را ادامه می‌داد و در طی این یک دهه ده پرتره مستندنما تولید می‌کرد که هم خیر دنیا در آن است و هم خیر عقبی. هنوز هم دیر نشده! حسین جان! کار تو همان مستندنمایی است، برگرد و آخرین روزهای زمستان بساز…

 

 

 

برخی کتاب‌های مرتبط با علی دایی و فرشاد پیوس در حد ویکی‌پدیا بود ولی کتاب خداداد دارای تحلیل‌های خواندنی است/احسان محمدی روزنامه‌نگار متذکر شد

نمایش خانگی: احسان محمدی روزنامه‌نگار، کارشناس رسانه و نویسنده کتاب‌های «گنجینه پنهان»، «شیوه دلبری و متروآشوبی»، «جنگ بود» و «مارکز در تاکسی» در رونمایی از کتاب «تو خداداد عزیزی هستی» که به زندگی شخصی و حرفه‌ای این ورزشکار پرداخته است به مساله جسارت ستاره‌ها در ورود به حیطه بیوگرافی‌نویسی اشاره کرده بود و گفته بود: خداداد شجاعت به خرج داده که اجازه داده زندگی شخصی و ورزشی‌اش مکتوب شود و کاش همه ورزشکاران چنین روحیه‌ای می‌داشتند.

روزنامه قدس در خصوص توجه به ژانر بیوگرافی‌نگاری و چالش‌هایی که پیش‌روی این گونه ادبی قرار دارد با این نویسنده و روزنامه‌نگار صحبت کرده است.

* در مراسم رونمایی از کتاب «تو خداداد عزیزی هستی»، شما بر شجاعت خداداد عزیزی تاکید کرده بودید که او اجازه داده زندگی شخصی و ورزشی‌اش مکتوب شود. با شناختی که از این فوتبالیست در این سال‌ها داشته‌اید درباره این روحیه خداداد، صحبت کنید.

** خداداد عزیزی در این چند سال کارهای رسانه‌ای کرده است. به عنوان کارشناس و مجری در تلویزیون حضور پیدا کرده و ارتباط خوبی با رسانه ها دارد. به همین خاطر نوع نگاهش با بسیاری از فوتبالیست‌های دیگر متفاوت است. او ارزش کتاب را متوجه شده و می‌داند این مساله هم به اندازه گل‌های زیبایش در ذهن‌ها می‌ماند و چه بسا ماندگارتر باشد. این که یک فوتبالیست بیاید و زندگی گذشته‌اش را روایت و مکتوب کند و کتاب را در در اختیار دیگران قرار دهد بسیار قابل تحسین است.

* غیر از جسارت و شجاعت ورزشکاران، چه شرایط دیگری لازم است تا مساله بیوگرافی نگاری در حوزه‌های مختلف ورزشی و هنری بیشتر مورد توجه قرار بگیرد ؟

** در کنار شجاعت و جسارت، حقیقت گویی و پرهیز از خاطره‌سازی یا دست‌کاری کردن اتفاقات به نفع خود، اهمیت زیادی دارد. بسیاری از این اتفاقات به گذشته تعلق دارد و ما به خاطر روحیه ایرانی با رویکرد نقد، کم‌تر درباره گذشته حرف می‌زنیم. عموما می‌گوییم فلان مساله به گذشته تعلق دارد و اگر بگوییم دردسر می‌شود و یا ممکن است کسی ناراحت شود.

از این جهت اگر کسی بخواهد، در این وادی بنویسد باید به آن اتفاق وفادار باشد نه اینکه آن‌ها را روتوش کند و یا اتفاق را به زبان امروز و بر اساس اتفاق های امروز دستکاری کند. هم‌بازی آن روزها ممکن است امروز یک مدیر ارشد شده باشد و بعضی نگران هستند که ممکن است حالا این مدیر ناراحت شود یا به او بربخورد. به هرحال باید بپذیریم وقتی  می‌خواهیم در مورد گذشته آدم‌ها بنویسیم ممکن است بعضی از این اتفاق‌ها، خاطره‌ها و رویاها خیلی به کام آن‌ها نباشد و از این لحاظ اصل بیوگرافی‌نویسی، وفاداری به اتفاقات، صداقت داشتن و راستگویی راوی است.

* برای خلق بیوگرافی‌نگاری چهره‌های ورزشی، فقط خبرنگاران ورزشی باید سراغ این سوژه‌ها بروند؟

**  من معتقد نیستم فقط خبرنگاران باید دنبال این موضوع بروند. به نظرم بازیکن‌ها و مربی‌ها باید به سمت ستاره‌ها بروند چون این یک ری‌برند است و دوباره آن‌ها را به میدان می‌آورد و احیا می‌کند. چون 90 درصد فوتبالیست‌ها وقتی فوتبال آن‌ها تمام می‌شود از یاد می‌روند و از صحنه خارج می‌شوند و دوست دارند دیده شوند. بعضی‌شان به خاطر احیا شدن و برگشتن به سرتیتر خبرها در شبکه‌های اجتماعی حرف‌های درشت می‌زنند و ادعاهای غلط می‌کنند در حالی‌که نوشتن یک کتاب می‌تواند تصویر خوبی از آن‌ها ایجاد کند. اتفاقا خودشان باید این تقاضا را داشته باشند و این استقبال را با روی گشاده ایجاد کنند تا خبرنگارها و نویسندگان سراغ آن‌ها برود.

* با توجه به اینکه نسل امروز فوتبالیست‌ها نسلی است که تجربه‌های بیشتری از حضور در میادین جهانی دارد. آیا این تجارب زیستی، نگاه آن‌ها را به مساله بیوگرافی‌نویسی تغییر نداده است یا همین نسل هم همچنان درگیر حفظ چهارچوب‌ها است و حریم شخصی‌اش بر عبور از زندگی پنهان، غلبه دارد؟

** نسل جدید بیشتر، کتابهای فوتبالیست‌های هم‌نسل و نسل قبل از خودش را دیده است. ما کتاب‌های کمی درباره فوتبالیست‌های قدیمی داریم ولی الان کتاب های زیادی از بازیکن های شاغل داریم مثل مودریچ و زلاتان که کتاب‌های آن‌ها زمانی به بازار کتاب آمد که بازی هم می‌کردند و این مساله خیلی ارزشمند است. نسل جدید خودافشاگری‌های بیشتری دارد و کم‌تر پنهان‌کاری می کند و به صورت جسته و گریخته خاطرات و اتفاقات جذاب و تجربیات را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذارد ولی باید بداند کتاب تفاوت دارد و ماندگارتر است.  یک شبکه اجتماعی ممکن است با یک فیلتر و دو تا کلیک حذف شود و از دسترس خارج شود اما کتاب ماندگاری و دیرپایی دارد که خیلی ارزشمند است.

* به عنوان کسی که تحصیلات شما در زمینه مطالعات اجتماعی، فرهنگ و ارتباطات است، چه پیشنهادی دارید که مساله بیوگرافی نویسی در ایران از سوی سلبریتی‌های هنری و ورزشی جدی گرفته شود؟

** من معتقدم نشرهای برجسته باید به سمت ادبیات ورزشی بروند و حمایت کنند. الان فقط چند نشر این کار را می کنند و عموما در حوزه ترجمه هستند اما تالیف خیلی مهم است .

بیش از خلق کتاب، مساله معرفی کتاب، اهمیت دارد. در نگاه بعضی از اهل کتاب؛ کتابخوان‌ها، ناشران و ویراستاران، روزنامه‌نگار ورزشی و فوتبال درطبقه زرد و عامه پسند، طبقه‌بندی می شود که اینطور نیست. بعضی کتابهای فوتبالی در جهان شاهکار و شبیه رمان هستند چون زندگی ِسوژه، در این آثار خوب روایت شده است.

معتقدم انتشارات برجسته باید این ژانر را جدی بگیرند و آن‌را به مخاطبان جدی، کتاب‌خوان‌ها و مخصوصا نسل جدید معرفی کنند. مخصوصا اگر قرار است برای نوجوان ها الگو سازی شود باید کتاب‌هایی تولید شود که بچه ها بدانند قهرمان شدن، افسانه‌ و دور از دسترس نیست و همه ستاره‌ها و قهرمان‌هایی که روی قله موفقیت ایستاده‌اند، زمانی مثل آن‌ها نوپا بوده‌اند، گریه کرده‌اند و شکست خوردند اما بالاخره از جایشان بلند شدند.

برای خلق یک بیوگرافی نگاری ورزشی با توجه به نوع مخاطب این آثار، چه نکاتی باید مورد توجه نویسنده قرار بگیرد تا اثری جذاب و پرکشش خلق کند و مخاطب ورزش‌دوست را با خود همراه کند؟

** برای کتاب‌های اتوبیوگرافی، باید از نوشتن زندگی‌نامه‌نویسی که می‌گوید وی در خانواده‌ای مثلا متوسط به دنیا آمد و این نوع ادبیات پرهیز کنیم. الان کتاب‌های جُستاری مورد توجه است؛ روایت‌های برش‌برش از زندگی حرفه‌ای ورزشکار از شکست‌ها، پیروزی‌ها. مثلا  فصل‌هایی از کتاب الکس فرگوسن درمورد آدم‌هاست. یا کتاب «رهبری با آرامش» نوشته کارلو آنچلوتی، رویکرد مدیریتی دارد که به تشریح شیوه‌های مدیریتی پرداخته آن‌هم نه فقط مربیان فوتبال. خلاصه اینکه باید نویسنده در این نوع کتاب‌ها، خلاقیت به خرج دهد تا خواندن آن برای مخاطب ملال‌آور نباشد. نوع نوشتن کتاب، حلقه دام بلایی است که می‌تواند، خواننده را در خود گرفتار و شیفته کند و این مهم‌ترین نکته بیوگرافی‌نویسی ‌است.

کتاب «تو خداداد عزیزی هستی» چقدر توانسته چهارچوب‌های این ژانر را رعایت کند و با ذائقه مخاطب پیش برود.

** یکی از چیزهایی که این کتاب را جذاب کرده، مجموعه عکس‌های انتهای کتاب بود چون بعضی از این عکس‌ها اصلا دیده نشده بود.

نکته مهم دیگر، نزدیکی و آشنایی کامل نویسنده به فضای فوتبال بود. نویسنده، خودش در هوای خراسان نفس کشیده و همین مساله به او کمک کرده، روایتی مصنوعی نداشته باشد و از این جهت کتاب «تو خداداد عزیزی هستی» ارزشمند است که باید این قدم بزرگ را تحسین کرد.

* و در پایان بگویید این کتاب چقدر توانسته مسیر بیوگرافی‌نگاری چهره‌های ماندگار ورزشی را هموار کند؟

** من قبلا کتاب‌هایی را دیدم درباره علی دایی یا فرشاد پیوس که بیشتر شبیه ویکی‌پدیای مفصل بود؛ یعنی یک سری اطلاعات توسط یک نفر به هم وصل شده بود و شده بود کتاب. اما اینکه از کودکی، زندگی فوتبالی یک بازیکن، روایت شود تا حالا ندیدم و برای همین فکر می کنم کاری که خداداد کرده، می‌تواند به مربی‌ها و بازیگران بازنشسته و حاضر الان، این شجاعت را بدهد که آن ها هم مسیر زندگی‌ ورزشی و شخصی‌شان را روایت کنند. متاسفانه تاریخ فوتبال ایران بسیار شفاهی است و مستندات اندکی در این حوزه داریم و از این زاویه، «تو خداداد عزیزی هستی»، می‌تواند نوعی تاریخ نگاری باشد.

سعید نعمت‌الله کارگردان سریال #پدر_گواردیولا بیان داشت: از همه بیشتر از حضور ایرج در پدر گواردیولا، خوشحال شدم!/نه فیلمنامه و نه پشت صحنه کارهایم شباهتی با آثار کیمیایی ندارد!!!/از فرهنگ یک مدل یا یک مزون باید وجود داشته باشد که همه جنسی در آن وجود داشته باشد!/مهران مدیری مجبورم کرد که به او احترام بگذارم!

نمایش خانگی/پیمان مقیمی: تغییر خیلی کار سختی است و اینکه تو به دیگران این تغییر را نشان دهی سنگ های بسیاری به سمت تو می آید. مگر اینکه مثل من روحیه ای پیدا کنید که دری را باز نکنید تا سنگی سمت تان بیاید. پس بگذار این نظرات به در و دیوار بخورد و سراغ آنها نروی. تغییر سخت است.‌

 

سعید نعمت الله کارگردان سریال «پدرگواردیولا» با بیان مطلب فوق گفت: مهران مدیری در این سریال یک تغییری را دارد که یک گروهی آن را دوست دارند و گروه دیگری هاج و واج هستند و با نوستالژی های خود و کارهای قبلی مهران مدیری قیاسش می کنند. من بازیگران خوب در این سریال کم نداشتم. از حمید فرخ نژاد منظم و درست، ستاره اسکندری همین طور و مهران‌مدیری که یک‌جنتلمن واقعی است‌.

 

وی ادامه داد: مهران‌مدیری یک سکانس داشت که باید سه شبانه روز زیرباران می‌ماند. حتی اجازه نداد کسی به او حوله بدهد چون گفت همه که حوله ندارند. یک سری از خصوصیات او خدادادی است و یک بخش هایی هم‌خودش در بازیگری به آن رسیده مانند تواضع که چیزی به پروژه تحمیل نمی کند. آسه میاد آسه میره که گربه شاخش نزنه. اینکه می گویند کار کردن با مهران مدیری سخت است شاید درست باشد چون مهران یک استانداردهایی را دارد که حداقل توقعی که دارد این است که تو هم آن استانداردها را داشته باشی. حمید فرخ نژاد هم‌همین طور. فیلمنامه استاندارد، برخورد استاندارد.

 

نعمت‌الله افزود: من یک رویه ای دارم در زندگی هرکس همان طور که با  من برخورد می کند من هم‌همان طور با او رفتار می کنم. امکان ندارد من بی دلیل به کسی احترام بگذارم. رفتار مهران تورا مجبور می‌کند که به او احترام بگذاری. کارکردن با مهران برای من اصلاً سخت نبود و اتفاقاً خیلی هم خوش گذشت.

 

سعید نعمت الله درباره انتخاب متنوع ترکیب خوانندگان گفت: من  شنونده حرفه ای موسیقی هستم و سلیقه مخاطب برایم بسیار مهم است و این هنر به صورت مداوم در زندگی من جریان دارد.

 

سعید نعمت اله نویسنده و کارگردان سریال «پدرگواردیولا» با اشاره به اینکه هرچه موسیقی قدیمی تر باشد بیشتر موردعلاقه من است گفت: وقتی برای «پدرگواردیولا» ترکیب خواننده ها را می چیدم قطعاً می دانستم که قرار است از حضور ایرج خواجه امیری بهره مند شوم و این درحالی بود که می دانستم قرار است حضور رضا یزدانی، آرش و مسیح عدل پرور را هم در این کار داشته باشم. قصد من این بود که مخاطب این سریال با همه این خوانندگان ارتباط برقرار کند. البته واقعیت این است که می خواستم خودم بیشتر از همه این ارتباط را برقرار کنم. برای من هنوز هم «گنج قارون» فیلم جذابی است. استاد ایرج خواجه امیری نیز همین طور. صدا و موسیقی رضا یزدانی را می پسندم. آرش و مسیح هم که قصه متفاوتی در موسیقی دارند. این یعنی اینکه از تمامی طیف های علاقه مند به موسیقی در این سریال خواهیم داشت. طیف متفاوتی از مخاطبان با آرش و مسیح و طیف دیگری با ایرج و رضا یزدانی ارتباط برقرار می کنند.

 

وی درباره انتخاب متنوع ترکیب خوانندگان این سریال اضافه کرد: اگر نخواهم فرهنگ را به چیزی تقلیل دهم و از آن معذرت خواهی کنم، از فرهنگ یک مدل یا یک مزون باید وجود داشته باشد که همه جنسی در آن وجود داشته باشد، چون همه می بینند. من سعی کردم این مزون موسیقی تکمیل باشد تا هم به خودم و هم به مخاطبان این سریال خوش بگذرد. من همیشه در کارهایم به گروه می گویم ما حمال فیلمنامه ایم و موسیقی هم می تواند تکمیل کننده یک اثر باشد.

مهران مدیری و سعید نعمت الله
مهران مدیری و سعید نعمت الله

نعمت اله درباره حضور ایرج خواجه امیری خاطرنشان کرد: باید بگویم که من خاطراتی در بیست سالگی استاد ایرج دارم که در این دنیا وجود نداشتم. در گذشته ای که خودم بودم یا گذشته ای که روی سنگفرش ها کالسکه ها حرکت می کردند و من نبودم ولی از آن زمان خاطره دارم. هرچیزی که به گذشته مربوط باشد من به آن تعلق خاطر بیشتری دارم. در گذشته همه چیز صاف تر، تمیزتر و باحیاتر بود. ایرج هم از همان هاست. من مشتری آقای ایرج هستم‌. مشتری صدا و چهره و راه رفتنش. وقتی برای سریال «پدرگواردیولا» دعوت شان کردم و به من جواب مثبت دادند به اندازه هیچ کس که در پدرگواردیولا حضور داشت خوشحال نشدم.

 

کارگردان سریال «پدرگواردیولا» درباره حضور رضا یزدانی به عنوان یکی دیگر ازخوانندگان این سریال گفت: رضا یزدانی 23 کار سینمایی دارد و امکان ندارد اگر در سینما و بخش خصوصی خوب نباشی 23 بار این فرصت به تو داده شود. آن هم چندمورد از آن همکاری با مسعود کیمیایی باشد. صادقانه بگویم اگر یک سکانس یا یک فیلم مثل آقای کیمیایی در زندگی ام داشتم می رفتم در خانه می نشستم و تا آخر عمر آن را می دیدم و لذت می بردم. رضا یزدانی زاییده ماجرای اجتماعی است. علاقه مندی رضا به خواننده های قدیمی تر جایی نزدیک می شود که نامش اجتماع است‌. ترانه «قاتل خونسرد» رضا یزدانی را اولین بار در اتومبیل علی اوجی شنیدم و از این ترانه و صدای عجیب حیرت کردم. گویا رضا یزدانی دیگری بود. اصلاً حال عجیبی داشتم. وقتی که دو ترانه دیگر اورا نیز گوش دادم متوجه شدم که فصل دیگری از دنیای موسیقی یزدانی را می شنوم. من واقعا عاشق یک قاتل خونسردم.

 

نعمت اله در پاسخ به این سوال که چرا کارهای او شباهت به آثار مسعود کیمیایی دارد افزود: تشابهی که بین کارهای من و عالیجناب کیمیایی وجود دارد علاقه به یک ژانر است‌. نه پشت صحنه و فیلمنامه و نه دوربین و دکوپاژهایم معلوم است که شباهتی به کارهای کیمیایی ندارد که ای کاش داشت‌. ولی یک شباهت وجود دارد و آن شباهت واضح و مشخص است. ژانر است آن هم ژانر اجتماعی.

 

 

صدور پروانه برای کارگردان #کارآگاه_علوی +صدور هشت پروانه دیگر

نمایش خانگی/مجید ناصری: شورای صدور پروانه ساخت، مجوز تعدادی فیلم مستند و کوتاه و بلند خانگی را صادر کرد.

در میان پروانه های صادره بیش از همه نام حسن هدایت به چشم می‌خورد که همچنان فیلم‌هایی که با اقتباس از داستان های صادق هدایت ساخت، جزو معدود منابع تصویری از آثار هدایت به شمار می‌روند.

حسن هدایت کارگردان دلاوران کوچه دلگشا، گراندسینما، آخرین بندر و کارآگاه علوی پروانه فیلم مستند دکتر پری را گرفته که به نظر می‌رسد مرتبط است با دکتر پری همدانی که نخستین جراح زن ایرانی بود. سکینه پری همدانی در سن ۴۸ سالگی و پس از گذراندن آزمون‌های تئوری و عملی نزد چند پزشکِ باسابقه در تهران، موفق به دریافت تاییدهٔ تحصیلی از سوی وزارت معارف ایران شد و گواهی اشتغال و جراحی‌اش را دریافت کرد و بدین ترتیب، به عنوان نخستین جراح زن ایرانی به‌شمار آمد.

صدور پروانه ساخت فیلم دکتر پری برای حسن هدایت
صدور پروانه ساخت فیلم دکتر پری برای حسن هدایت

فهرست پروانه‌های صادره به شرح زیر است:

* فیلم‌نامه‌ های مستند
— «دکتر پری» به تهیه‌کنندگی پرهام جعفری، کارگردانی و نویسندگی غلام حسن هدایت

–« گاه ردیف » به تهیه‌کنندگی و کارگردانی و نویسندگی علیرضا فراهانی سامنی

— « حضرت شانس» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی و نویسندگی بهنام نجم الدین

*فیلم‌نامه‌های بلند داستانی

— «محمد رسول» به تهیه‌کنندگی علی کریمی جلال، کارگردانی حسین عموئی تبریزی و نویسندگی تیرخش علی کیایی و محمد دولت آبادی

— «دایا» به تهیه کنندگی و کارگردانی محمد کریمی و نویسندگی الهام السادات حسینی

–« کاروان پیاده لردگان » به تهیه‌کنندگی زینب امیری‌ابراهیم محمدی و کارگردانی کیومرث نوروزی مصیر و نویسندگی سید حسین سیدی مقدم

–«جستجوگر » به تهیه‌کنندگی و کارگردانی و نویسندگی داود ابراهیمی

*فیلم‌‌های کوتاه داستانی‌

–«خطر اصلاح ناتمام » به تهیه‌کنندگی، نویسندگی و کارگردانی جعفر پاشای گتابی

–«سه نقطه زندگی» به تهیه‌کنندگی، نویسندگی و کارگردانی آرتین هارطون پوری آذر

–« شکار » به تهیه‌کنندگی ، نویسندگی و کارگردانی سعید ساکی

 

 

روزنامه اصولگرا متذکر شد: صدور مجوز بی‌رویه برای پلتفرم‌ها چه فایده‌ای دارد؟/چگونه مجوز ۴۰۰پلتفرم صادر شده ولی فقط سه تا چهار پلتفرم فعال داریم؟/زمانی با تأسیس فله ای شبکه تلویزیونی روبرو بودیم و حالا با صدور مجوز فله ای پلتفرم

vodویدیوی درخواستی

نمایش خانگی/احمد محمدتبریزی: صدور مجوز بی رویه برای راه اندازی پلتفرم در شرایطی که فقط سه تا چهار پلتفرم فعال داریم، چه معنایی دارد؟ روزنامه جوان در نگاهی به این مسأله، سؤالاتی جدی مطرح کرده است.

متن کامل گزارش روزنامه جوان را بخوانید:

ما ایرانی‌ها استادِ افراط در هر چیزی هستیم. تا همین چند سال پیش که بحث پلتفرم‌های نمایش خانگی مطرح نبود، کسی کاری به این حوزه نداشت و پس از به راه افتادن این پلتفرم‌ها و استقبال مردم از آنها، حالا همه به فکر راه اندازی پلتفرمی برای خودشان افتاده‌اند.

طبق آمار حسین زارعی، مدیرکل صدور مجوز و امور رسانه‌های ساترا بیش از ۴۰۰ پلتفرم صوت و تصویر فراگیر مجوز گرفته‌اند و احتمالا این رقم با گذشت زمان بیشتر هم خواهد شد. درست است تسهیل اعطای مجوز کار درستی است، ولی اینگونه مجوز دادن بی رویه، قطعا آسیب‌های خودش را به این حوزه خواهد رساند.

همچنین در چند روز اخیر به گوش رسیده فعالان حوزه‌های دیگر علاقه‌مند به راه‌اندازی پلتفرمی در شبکه نمایش خانگی شده‌اند و ادامه این روند آشفته‌بازاری را در شبکه نمایش خانگی به وجود خواهد آورد که به این سادگی قابل مدیریت و حل نخواهد بود.

در حال حاضر سهم اصلی بازار در اختیار سه پلتفرم است و بقیه پلتفرم‌ها در تلاشند تا برای خودشان سهمی قائل شوند که تا الان نتیجه مطلوبی نگرفته‌اند. برای مثال یکی از پلتفرم‌هایی که به تازگی با تبلیغات محیطی و شهری زیاد، فعالیتش را گسترش داده و به صورت رایگان فعالیت می‌کند، با پخش سریال‌های ضعیف نتوانسته مخاطب خاصی جذب کند و با انتقادات زیادی نیز مواجه شده است.

حال سوال اساسی اینجاست که مگر ظرفیت فیلم و سریال سازی در ایران چقدر است که ما نیاز به این حجم از پلتفرم نمایش خانگی داشته باشیم؟؟

وضعیت کنونی ما را به یاد مدیریت تلویزیون در سال‌های گذشته می‌اندازد. زمانی مدیران تلویزیون تصور می‌کردند جهت رقابت با شبکه‌های ماهواره‌ای فقط باید شبکه تلویزیونی افتتاح کنند و این کار را هم انجام دادند. پس از گذشت مدتی آن‌ها متوجه شدند فقط بالا بردن تعداد شبکه تلویزیونی علاج کار نیست و بلکه باید برای آن‌ها محتوای مناسب در نظر گرفت.

صدور فله‌ای مجوز پلتفرم چه فایده ای دارد؟
صدور فله‌ای مجوز پلتفرم چه فایده ای دارد؟

همین شد که پس از مدتی به فکر تعطیلی شبکه‌هایی افتادند که محتوایی جهت تولید نداشتند. این نگاه کمی، آفتِ جان فضای رسانه‌ای است و مدیران تصور می‌کنند هرچه روی کاغذ عدد بزرگتری بیاورند، نشانه موفقیت‌شان در کار است.

در صورتی که در جهان فعلی نگاه کیفی بین مدیران حاکم است و کسی که ایده و محتوای مناسب جهت ساخت دارد، حرف اول را می‌زند.

حالا برای اینکه ما در حوزه نمایش خانگی به بلای تلویزیون دچار نشویم، باید به جای تمرکز بر روی آمار کمی، به فکر بالا بردن کیفیت فیلم و سریال‌های تولیدی باشیم.

تسهیل ورود هر کسی به این حوزه چیزی جز آشفتگی به دنبال نخواهد داشت. حداقل می‌توان این پیش شرط را گذاشت که برای گرفتن مجوز حداقل باید چند فیلم و سریال باکیفیت تولید شده باشد و پس از بررسی آن، تازه اقدام به اعطای مجوز کرد.

اگر قبول کرده‌ایم چند پلتفرم شبکه نمایش خانگی تولیدات اصلی این حوزه را دارند، می‌توان با حمایت از آن‌ها جهت کیفی‌سازی آثارشان، به فکر بازاریابی برای محصولات فرهنگی‌مان در کشور‌های دیگر باشیم.

در حال حاضر همین پلتفرم‌های موجود، جوابگوی نیاز مردم در بحث تامین اوقات فراغت و سرگرمی‌سازی هستند و چیزی که بیش از هرچیزی نیاز است، بالا بردن کیفیت آثار است.

اگر این کار صورت نگیرد همان اتفاقی که برای یکی از پلتفرم‌ها رخ داد، می‌افتد و مردم در نهایت از این پلتفرم‌ها رویگردان می‌شوند.

در حال حاضر کشور‌های زیادی در دنیا با برنامه‌ریزی بر روی تولید آثار فرهنگی، توانسته‌اند آن‌ها را به کشور‌های دیگر صادر کنند و به درآمدزایی برسند.

نمونه‌اش ترکیه در همسایگی‌مان که با برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری در صنعت فیلم و سریال، محصولات فرهنگی‌اش را به بیش از ۱۰۰ کشور صادر می‌کند و مردم کشور‌هایی مثل شیلی در آن سوی دنیا، مشتری‌های پروپاقرصش هستند. همچنین این صادرات به رونق گردشگری این کشور کمک کرده و باعث آشنایی مردم زیادی با فرهنگ و جغرافیای ترکیه شده است که در مباحث فرهنگی موضوع بسیار مهمی به شمار می‌رود.

با توجه به استعداد‌هایی که در کشورمان وجود دارد، صادر کردن فیلم و سریال به کشور‌های دیگر، حداقل در قدم اول برای کشور‌های همسایه‌مان دور از دسترس نیست. فقط برای رسیدن به این مهم، باید دست از نگاه کمی برداشت و با کیفی‌سازی آثار، به فکر تولیدِ باکیفیت بود. کاری که کشور‌هایی زیادی کرده‌اند و نتایجش را هم دیده‌اند.

حرفهای محمد بحرانی که نقش پررنگی در محصولات یک پلتفرم دارد: در #شبهای_مافیا، کار پراسترس و پرفشاری!! را برعهده دارم/قرار بود #صداتو را هم من اجرا کنم/واکنش مردم، بسیار خوب! است

نمایش خانگی: محمد بحرانی صداپیشه ای که فعالیت های مختلفی برای محصولات فیلیمو داشته و از برنامه صداتو تا شبهای مافیا حضور داشته از استرس بالای کار در مسابقه مافیا گفته است.

بحرانی به ایسنا گفت: اجرای «صداتو» را به من پیشنهاد دادند و مثل همه این سال‌هایی که برای اجرا پیشنهاد داشتم این مورد را هم نپذیرفتم. با محسن کیایی که او را برای کمک‌کننده دعوت کرده بودند به لوکیشن برنامه رفتیم و صحبت کردیم. در نهایت من گفتم که به عنوان کمک‌کننده همکاری می‌کنم و محسن کیایی گفت که اجرا را بیشتر دوست دارم و به این صورت، تصمیم به همکاری گرفتیم.

وی درباره حضور به عنوان هلپر(کمک رسان) در مسابقه صداتو گفت: هلپری یک مسئولیت ویژه دارد، این که به خوبی به شرکت‌کننده کمک کنی که ۲۰۰ میلیون تومان را ببرد. از این نظر موقعیت همراه با استرسی بود. اما فشار اصلی «صداتو» بر دوش محسن کیایی بود که باید همه چیز را کنترل می‌کرد و به نظر من خیلی خوب از پس این کار برآمد. در «شب‌های مافیا» کار پراسترس و پرفشاری را برعهده دارم که به نظرم یکی از سخت‌ترین تجربیات کاری من است. البته که نمی‌دانم نتیجه کارم خوب بوده یا نه. امیدوارم مخاطب راضی باشد.

او افزود: واکنش مردم بسیار خوب است و بسیار لطف دارند و حتی تعداد قابل توجهی از مردم، آدرس پروتئینی گیشا را از من می‌گیرند که نشان می‌دهد به خوبی برنامه را دیده‌اند و با آن ارتباط برقرار کرده‌اند.

بحرانی گفت: ممکن است که اجرا را مجدد تکرار کنم اما جزو انتخاب‌های اولم نیست. خیلی از من انرژی می‌گیرد. من آدم خجالتی‌ای هستم و اجرا کردن برایم کار سختی است.

شناختِ خود و فهمِ دیگری/مجید کوهکن مؤلف کتاب سینما دیالوگ مطرح کرد

نمایش خانگی/محمد صف شکن: «سینما دیالوگ» پلی است بین سینما و ادبیات. جایی که حرف¬های بامزه¬ی فیلم¬ها جدا از قالب سینمایی  هویت می¬یابند و مستقل از فیلم ها به حیات خویش ادامه می¬دهند. سینما دیالوگ برای آنها که فیلم را دیده-اند خاطره و نوستالژیست و برای آنهایی که ندیده¬اند، ترغیب  و کنجکاویست؛ تا بتوانند در دوران رکودِ سینما همچنان ارتباطشان را با بخشی از خاطره جمعیِ خود حفظ و علاقه¬مندی هایشان را در فیلم¬ها و کلمات جستجو کنند.

سینما دیالوگ در واقع تنها جایی است که اسم فیلمنامه¬نویسان بالاتر از بازیگران و کارگردان¬ها آمده است و بر همین اساس این کتاب تکریم فیلمنامه¬نویسان نیز هست؛ نویسندگانی که  ایده و اساس اولیه فیلم-ها از آنهاست اما نسبت به دیگر عوامل، شانس و شهرت کمتری دارند.

تاکنون چاپ های متعددی از این کتاب برای دانشجویان سینما و تئاتر توسط نشر دانشگاهیِ «فخراکیا» منتشر شده است. پایگاه نمایش خانگی به بهانه چاپ جدید سینما دیالوگ گفتگوی مفصلی با «مجید کوهکن» پدیده آورنده آن انجام داده است که ما را با مفهوم دیالوگ و محتوای این کتاب بیشتر آشنا می-کند. مجید کوهکن فارغ التحصیل ارشد کارگردانیِ تئاتر از دانشگاه هنر است و سالها در حوزه ادبیات و سینما قلم زده است.

• قدیمی ترین تعریف دیالوگ به 2500 سال پیش برمی گردد، آیا پیشرفت و تاثیر گذاری آن، به اندازه قدمت آن است؟ و اینکه تعریف خاص شما از دیالوگ چیست؟

• تعریفِ تازه، پشتوانه می خواهد. وقتی شما یک تعریف ارائه کردید باید آن تعریف را اثبات کنید. جامع و مانعش کنید تا حد و حدودش مشخص باشد. تعریف تازه، دلیل می خواهد. باید ضرورت بازتعریف مشخص باشد. چرا تعریف جدید ارائه می دهید؟ چون تعاریف پیشین پاسخگو نیستند. در خصوص دیالوگ لزوم چندانی به تعریف تازه نیست چون  تعاریف گذشته هنوز کارکرد دارد. در همه این قرن ها تعریف دیالوگ تغییر چندانی نکرده  است اما در فضاها و دوره های مختلف رویکرد آن یکسان و ثابت نمانده است. فلسفه و فلسفیدن با گفتگو شروع شد و پس از آن بود که دیالوگ از یک واژه خاص فراتر رفت و به یک مفهوم تبدیل شد، مقابلِ تک صدایی قرار گرفت و کسی که معتقد به دیالوگ شد دیگری برایش مهم گردید. چند صدایی در جامعه جان گرفت و گفتمان پدیدار گشت.

با درک و کاربست دیالوگ بود که ما گذشته را بررسی کردیم. به نقد خودمان دست زدیم و پی بردیم ارتباط در سنت و فرهنگ ما شکلی یک سویه داشته است. قرن ها به جای دیالوگ، مونولوگ کرده و می کنیم و چون تک گویی مورد وثوق حاکمان بوده از آن برای نفوذ و تسلط استفاده کرده¬اند و بر همین روال مونولوگ زمینه های استبداد را هموار کرده است. و گویی که این تبدیل به سنت ما شده است. همینطور سنت شنیداری ما نیز تک صدایی است. چون موسیقی ما موسیقی تک صدایی بوده است. اصولاً یک موسیقی چند صدایی برای شنونده ایرانی سنگین بوده است گوشش آمادگی شنیدن آن را نیافته است تک نوازی را ترجیح داده. اما وقتی از یک ارکستر سمفونیک حرف می زنیم در واقع جهانی را ترسیم کرده ایم که در آنِ واحد، حرفهای مختلفی زده می شود که البته  این صداها همراه و هماهنگند. ادبیاتمان هم به همین شکل بوده است. در شعر کلاسک ما یک نفر دارد حرف می زند و همه را از زاویه خودش می بیند. متلکلم وحده¬ای که به دیگران اجازه سخن گفتن نمی دهد حتی به معشوقه ای که از او شکوه و شکایت دارد. با مطالعه این حوزه ها بود که پی بردیم در جامعه ما اساساً دیالوگ شکل نگرفته است. دیالوگ در واقع ارتباطی دوسویه است که منجر به شناخت خود و فهم دیگری می شود.

• آیا می شود دیالوگ را همان گفتار هنری دانست؟! در شرایطی که بسیاری از دیالوگ ها اصلا هنری نیستند و صرفا مکالمات ساده و روز مره اند.

• اگر گفتار در مورد هنر، گفتار هنری محسوب می شود این در ماهیت دیالوگ تاثیری ندارد. و می¬توانیم شکل¬های مختلفی از گفتار داشته باشیم:  گفتارِ روانکاوانه، گفتار فلسفی و.. اما اینجا صحبت از گفتگویی است که مشخصاً در قالب فیلم صورت می گیرد و می تواند انواع گفتارها را شامل شود نه تنها هنر را. چون سینما یک جهان است و همه این ها را در برمی گیرد. ما با مکالمات روز مره و ساده در واقع کار چندانی نداریم چون مفهوم خاصی را جز آنچه می گویند منتقل نمی کنند و ممکن است برای فضای فیلم ضروری به نظر برسند اما خارج از آن زمینه، بیهوده به نظر می رسند. در کل ما با دیالوگهایی مواجه ایم که نقشی فراتر از دادن اطلاعات و پیشبرد روایت فیلم دارند.

• پس چه تفاوتی بین این دو نوع دیالوگ وجود دارد؟

• سوال بسیار به جایی است. ما در زبانمان هر دو نوع این گفتگوها را به جای هم به کار می بریم در حالی که با هم تفاوت دارند. مثلا در انگلیسی ما یک دیالوگ “Dialogue” داریم که ریشه یونانی دارد و یک مکالمه یا همان “Conversation” .

” Conversation” در واقع  مکالمات روز مره است که چالشی نیست و برای شروع گفتگوست مانند: «حال شما چطوره؟»،  «امروز هوا چطور بود؟»، «کی میری سفر؟» و… معمولاً این گفتگوها، بیانِ حال و حالت هاست.

اما دیالوگ در واقع شکل جدی تری از  گفتگویِ ساده است که چالشی و کنش¬گرانه است.

• ما شاهد تغییر در میزان استفاده از دیالوگ در گذر زمان هستیم در حال حاضر میزان استفاده از دیالوگ در سینما و تئاتر چگونه است؟

• خب رفتار سینما و تئاتر در این زمینه جالب است. تئاتر، با نمایشنامه هایی اوج گرفت که سراسر گفتار و گفتگو بود و اکت و حرکت کمتری داشت هر چند همزمان پانتومیم هم رواج داشت. در حالیکه سینمای اولیه سینمای صامت بود و اصولاً نمی توانست از دیالوگ استفاده کند و چنانچه ضرورت ایجاب می کرد حرف یا پیامی منتقل شود، به شکل «میان نویس»  بین پلان ها قرار می گرفت. شما فیلمهای سیاه و سفید اولیه را دیده اید که چگونه یک صفحه بین صحنه ها می آید و نوشته ای را نشان می دهد. جالب است بدانید  چون این میان نویس ها به زبان اصلی بود در ایران شخصی را در سالن قرار می گرفت تا این نوشته ها را که قبلا ترجمه شده و در اختیارش قرار داده بودند با صدای بلند بخواند به این افراد «میان خوان» می گفتند. ناطقان سینما در واقع گفتگو ها و جملات ضروری را نقل می کردند در آن دوره. به شوخی می توان  گفت که ما زودتر، از دیالوگ در فیلم ها استفاده کردیم.  بعدتر که صدا به سینما آمد نقش و اهمیت دیالوگ نیز بیشتر آشکار شد.

یکی از برترین دوران دیالوگ نویسی مربوط به سالهای اول ناطق شدن فیلمهاست. فیلمنامه های این دوران پر از ریزه کاریها و ظرافت های کلامی است و این شیوه تا آنجا پیش رفت که بسیاری از فیلم ها  فقط به خاطر دیالوگ هایشان در ذهن مانده اند.  اما به مرور این شکل ها  تغییر کرد. و امروزه احساس می شود سینما و تئاتر در این زمینه به یک هارمونی رسیده اند هر چند میزان استفاده از کلام در سینما و تئاتر بستگی زیادی به سبک  و ژانر  اثر دارد اما در چند دهه گذشته میزان دیالوگِ آثار نمایشی و تصویری به طور محسوسی کاهش یافته است.

• چرا با وجود التزام استفاده از دیالوگ در سینما، سینما گرانی هستند که مخالف دیالوگند؛ در حالیکه این کلام است که ماندگار شده  است نه اَکت و زبان بدن بازیگران.

• فکر نمی کنم کسی با مفهوم دیالوگ در سینما مخالف باشد بلکه می شود گفت شیوه های بیانی برخی متفاوت است و آنها ترجیح می دهند با نشانه ها و تصایر حرف بزنند. از دید آنها نشان دادن بهتر از توضیح دادن است که البته ایده مفید تری است. هر چند این یک التزام نیست و بسته به سبک و نوعِ نگاه کارگردان متفاوت است. «گاستون باشلار» فیلسوف فرانسوی عقیده دارد: داشتن تصویر، چشم پوشیدن از تخیل است. یعنی شما وقتی چیزی را نشان دادید تخیلِ تماشاگر را محدود کرده اید اما ادا و بیان یک کلمه می تواند ذهن را به جاهای مختلفی هدایت کند. مثلاً وقتی می گویید «کوه» انواع مختلف کوهها را منظور است اما وقتی کوه را نشان دادید یک کوه را نشان داده اید که علاوه بر موقعیت جغرافیای آن می تواند مختصات، شکل، رنگ، بافت و… آن را بدون تغییر و تخیل، دید. این دیگر به  سبک و هدف کارگردان بستگی دارد که منظورش را می خواهد چگونه بیان کند.  «گابریل گارسیا مارکز» در طول حیاتش اجازه تصویری شدن «صد سال تنهایی» را نداد یکی از دلایلش این بود که جنبه های جادویی آن ممکن است با فیلم شدن از دست برود. او عقیده داشت ذهنیت هایی که می تواند به تعداد خوانندگانش متکثر باشد چرا باید به عینیتی یکسان تبدیل گردد؟ مارکز توضیح می دهد که مثلا اگر نقش «رمدیوس خوشکله» را «سلما هایک» بازی کند همه یکسان سلما هایک را می بینند نه آن تصویری از زیبایی یک زن که برای هر کسی متفاوت است. پس این موضوع امری محتوم نیست. یکی کلمه را انتخاب می کند، یکی تصویر. و یکی هم به نسبت از هر دو آنها بهره می برد و هر کدام زیبایی ها و معناهای خود را دارد. اما در اینجا امتیازی که می شود برای کلام در برابر تصویر در نظر گرفت این است که کلام مخیل تر از تصویر است. البته این نقد متوجه سینما هست که در همین صد و اندی سال تصورات و خیالات ما را مهار و هدایت کرده است یعنی آنچنان به تخیلات ما عینیت بخشیده است که ما چیزی خارج از دنیای سینما را نتوانیم تصور کنیم. و این کارکرد ایدوئولوژیکی است از آن به عنوان کارخانه تولید تصاویرِ بازنمایانه یاد می شود.

 

در ادامه جمله شما را می شود اینگونه بیان کرد: سینماگرانی هستند که فیلم هایشان دیالوگ محور نیست یا اگر هم گفتگویی انجام  می شود  جملات ساده و روزمره است. سهراب شهید ثالث، ابوالفضل جلیلی، شانتل آکرمن، دیوید لینچ و ده ها کارگردان دیگر هستند که چنین سبک و روشی دارند.

• اصولا دیالوگ های درخشان در سینما چه مشخصاتی دارند؟

• ما در فیلم چند مدل گفتگو داریم. یکی گفتگوهای معمولی سینمایی است که توضیح دادم خدمتتان. دیگر، دیالوگهای کلیدی که  مشخصاتی مانند: دادن اطلاعات زمان، مکان، آمار و…که  حذف آنها ممکن است روایت را مخدوش کند. به طور کلی به این نوع دیالوگها، دیالوگهای دراماتیک گفته می شود چون در فهم داستان نقش دارند. و یک مدل هم که ما بیشتر در اینجا با آن کار داریم دیالوگ های درخشان است که  ممکن است نقشی در درک کردن یا ارتباط برقرار نکردن مخاطب با اثر نداشته باشد و حتی یک شخصیت فرعی چیزی گفته باشد که حذفش خدشه ای به داستان نزند اما برای ما درخشان باشد چون دارای نکته ای است که خارج  از فضای فیلم نیز استقلال دارد و ما را به فکر وا می دارد. ممکن است این جملات و دیالوگ ها گاه از زبان مردم، از ضرب المثل ها و کتاب ها و شخصت های حقیقی دیگر وارد زبان فیلم شده باشند؛ یا از تولیدات و خلاقیت فیلمنامه نویسان باشد. که بعد از فیلم در رسانه ها و شبکه های مجازی و زبان خودکار سرایت کرده باشند. اما چیزی که گفتنش در اینجا اهمیت دارد حرفی برای گفتن است. این حرف برای درجه یک بودن، درخشان  شدن، مشخصاتی دارد که می تواند تازه باشد، تفکر برانگیز باشد، تاثیرگذار باشد، موجز باشد و در کل بتوان در گفتار، نوشتار  از آن به تنهایی و خارج از فضای فیلم بهره برد.

• چه عاملی باعث ماندگاری دیالوگ در اذهان عموم می شود؟

• ذهن مردم مدام در حال تغییر است. دیالوگی که دهه ی پیش ماندگار محسوب می شد امروز ناشناخته مانده است و برخی دیالوگ ها نیز به خاطر نقشی کاربردی در دنیای امروز از فیلم های سالهای دور، بیرون کشیده شده اند و موارد مصرف یافته اند. چیزی که تا دیروز ماندگار محسوب می شد امروز نیست و خیلی مسائل و پدیده ها دوباره از دل تاریخ بیرون کشیده می شوند و بازخوانی و بازنگری می شوند. فکر و حرف هایی که تا دیروز اهمیت چندانی نداشت امروز به ضرورت پاره ای موقعیت ها دوباره برجسته می شوند. علاوه بر ویژگی های دیالوگ، فاکتورهای بیرونی نیز هستند که باعث  ماندگاری می شوند مانند تبلیغات، تیتر شدن، تکرار شدن. هر چند معروفیت برخی بازیگران در ماندگاری برخی دیالوگ ها یا فیلم ها غیرقابل انکار است. و هیمن انتخاب های ما که از بین هزاران هزار دیالوگ برخی را جدا کرده و در مجموعه ای گرد آورده ایم باعث می شود که جایی ماندگار شود.

• ماندگاری چیست؟ خوب است یا بد؟ این سوال در حالی اهمیت پیدا می کند که ممکن است دیالوگ مطرح شده مطلب درستی را به مخاطب نرساند.

• شاید به این سوال نشود به  شکل قطعی پاسخ داد. هر چند بدی و خوبیِ ماندگاری نیز ما را وارد حیطه ارزش گذاری می کند اما نمی توان انکار کرد که بشر از دیرباز در پی جاودانگی و ماندگار کردن خود ، رفتار و حرف های خود بوده است. در حالی که انسان امروز تلاش می کند خودش بیشتر بماند تا  اینکه کاری که می کند ماندگار شود. اما بخش دوم سوالتان ممکن است برخی از محتوای دیالوگ ها با آنچه ما در مدرسه و خانواده، خوانده و فهمیده باشیم منافات داشته باشد و شاید مخرب به نظر برسد و این به مفهوم کلیت یک فیلم یا داستان نیست.

• دیالوگ برتر تاریخ سینما؟ یا دیالوگ فیلم های برتر تاریخ سینما؟

• برای سینما دیالوگ هر دو این مقوله اهمیت داشته است. معمولا فیلم های برتر، فیلمنامه های برتری داشته اند و اگر فیلمنامه دیالوگ محور بوده است حتما سخنی جدی و  چالش انگیز بین شخصیت هایش رد و بدل شده که شنیدن دوباره اش می تواند در تماشاگر اتفاقات متفاوتی را برانگیزاند. اما فیلم های معمولی زیادی هم بوده اند که حرف های درخشانی داشته اند صحنه ها و متن هایی غیر قابل چشم پوشی. یک چیزی که باید به آن توجه کنیم این است که سینما با دیگر هنرها تفاوتی اساسی دارد و آن هم جمعی بودن این هنر است. یک فیلم سینمایی محصول تفکر و همکاری حداقل 20 انسان است پس اگر فیلمی هم برتر نبود ممکن است چیزهای  دیگری داشته  داشته باشد اگر خوب نگاه کنیم.

• اصولا فیلمی که برتر هست باید دیالوگ های درخشانی هم داشته باشد؟

• به مرور این دیدگاه کم رنگ تر شده؛ چرا که اصولا ما از دوران دیالوگ نویسی پر طمطراق، فاصله گرفته ایم و دلیلش هم این است که فیلم به زندگی نزدیک تر شده است و برخی استدلال می کنند در زندگی، مردم این همه تفکر برانگیز حرف نمی زنند.  سینما هم در این سالها سعی کرده است کمتر حرف و خطابه داشته باشد. دوست دارد با نشانه ها و المان ها حرفش را منتقل کند.

 

• از آنجایی که برترین و بهترین، صفت هایی نسبی هستند و از دیدگاه افراد متفاوتند بهترین بودن این دیالوگ ها و فیلم ها از نظر زیباشناسی ثابت شده؟

• برای فیلم ها یک معیارهایی در نظر گرفته شده است که در صورتی که آنها را رعایت کرده باشند  می توان آنها را برتر نامید که جشنواره های مختلف با داورانشان یک جور در شناساندن فیلم ها به دیگران القای عقاید و کد کرده اند که از بین صدها فیلم که به این جشنواره رسیده گروه کارشناسان به این اندک رسیده اند و شما وقت و هزینه برای همه ندارید اگر به فاکتورها پایبندید پس این انتخاب های ماست. و دیگر رسانه ها و نقدهایی است که به این فیلم ها می پردازند. در این بین هم فیلم های مستقل، کم خرج و متفاوتی هست که واقعا متمایز از دیگرانند و ممکن است که در این لیست ها و جوایز نگنجند پس کسی که طالب بهترین است باید خود نیز جستجو کند. و دیگر اینکه در حوزه دیالوگ طلایی هم تعریف و توقع متفاوت است. یکی دنبال حرفی است که از آن برای همدلی استفاده کند یکی دنبال در دست گرفتن رابطه است و در پی پیامی مهر آمیز است یکی توقع دارد دیالوگ برایش پر از ظرایف فلسفی باشد  یکی هم در گفتگوها دنبال شوخی های با مزه است. بر همین منوال دیالوگ های مختلفی که کارکردهای متفاوتی می یابند از حوزه متن اثر جدا می شوند. در این میان کثرت استفاده، میزان ضرب المثل شدن، عمق دیالوگ، موجزی و زبانی که  انتخاب کرده است در ماندگاری اش تاثیر دارد هر چند هستند سایت ها و منتقدانی که روی دیالوگ های خاصی تمرکز می کنند و معمولا به علت استفاده در مقالات و سخنرانی ها و تاک شوها ماندگار می شوند. در طول تحقیق  به برخی دیالوگ هایی برخورد کردم که رفرنس شده بودند اما در واقع در آن فیلم مورد نظر اصلا وجود نداشتند. یا دیالوگهایی که صیقل خورده بودند و معنا و محتوای آنها با تغییراتی در زبان و کلمات آن به کلی عوض شده بود.

• سینما یا دیالوگ؟ سینما با دیالوگ؟ سینما دیالوگ؟ کدام؟

• سینما یا دیالوگ:  وقتی ما از «یا» استفاده می کنیم یعنی باید دست به انتخاب بزنیم  و من ترجیح می دهم از «و» استفاده کنم.

سینما با دیالوگ: سینما با دیالوگ یا بی دیالوگ سینماست اما سینما نمی تواند گفتمان دیالوگ را نادیده بگیرد. در  بی کلام ترین فیلم ها نیز حرف های بی نظیری نهفته است. تصور کنید تلاقی نگاه  شخصیت های یک فیلم که در ناگفته ها، دنیایی از کلمه رد و بدل می شود. پس در سینما دیالوگ تنها گفتن کلمه نیست، دست ها می توانند با هم حرف بزنند نگاه ها، نمادها و…

سینما دیالوگ: گاهی باید از هر حرف اضافه ای رها شد. شاید همین حرفهای اضافه و ربط، فاصله را بیشتر کرده است.

• اسم کتاب را چگونه و چه زمانی  انتخاب کردید؟

• نام ها نمایانگرند. یادآورند. نام ها هویت سازند. نام ها جز مهمی از زبان هستند. وقتی نقش دیالوگ در ادبیات و فرهنگ خودمان را بررسی می کردم از گفتگوهای شاهنامه گرفته  تا حکایات سعدی.  به شعر حافظ رسیدم که می گوید : “گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید.” دیالوگی شاعرانه و سرخوشانه. اسم اولیه  انتخاب شد: «گفتم؛ گفت». اما این عنوان بخش سینمایی را کم داشت. تا اینکه از خودم پرسیدم اگر این کتاب را به لحاظ مکان یک سینما در نظر بگیرم، دوست دارم چه اسمی برآن بگذارم؟ که دیالوگ به ذهنم آمد، مثل سینما فرهنگ.

• از ایده اولیه  کتاب سینما دیالوگ تا شکل گیری آن برایمان بگویید؟

• سینما دیالوگ یک ایده بود. هر چند پایانی بر این کار نیست. نسل ما در زمان مدرسه دنبال همین صفت هایی که نام بردید، بودند: بزرگترین، بلندترین، برترین و… و دوست داشتیم ایران در همه این ها اول باشد. این شد که از همان سال های اولیه سینما رفتنم شروع کردم دیالوگ ها را جمع کردم برای خودم. به چند دلیل یکی این که خودم آدم حاضر جوابی نبودم و تا یک حاضر جوابی در فیلمی می دیدم سریع یادداشتش می کردم که اگر درچنین موقعیتی قرار گرفتم چه جوابی بدهم، پس دیالوگهای اولیه¬ی جمع آوری شده، بیشتر حول همین تکه ها و متلک ها بود. تا اینکه در کلاس داستان نویسی شهریار مندنی¬پور متوجه شدم در داستان بیشتر می توانم توصیف کنم و در پیشبرد گفتگوی شخصیت ها ضعف داشتم. این ضعف، من را بر آن داشت تا دنبال این ماجرا را جدی بگیرم تا آنجا پیش رفتم که پروژه پایانی مقطع کارشناسی¬ام را «مصاحبه» انتخاب کردم. یک زمانی نگاه کردم دیدم دفتری دارم پر از دیالوگ و همان زمانی بود که در وبلاگ ها و فضای مجازی هم انعکاس این دیالوگ ها بازخورد خوبی داشت. پی بردم که در این زمینه کتاب چندانی نیست. و هر چه هست کپی پیست اینترنتی است. برآن شدم تا پژوهش را به شکل جدی شروع  کنم. که خیلی طاقت فرسا، وقت گیر و انرژی بر و البته شیرین بود. چون در خصوص منابع تصویریِ خودمان به شدت با کمبود و دردسترس بودن آثار روبرو بودم.

این شد که با آماده کردن پروپوزال، لیستی از تمام فیلم هایی که در جشنواره های مهم دنیا از نظر فیلمنامه و بهترین فیلم نامزد جایزه شده بودند تهیه کردم. و بعد فیلم های مستقل و حتی از ژانرهای دیگر همچون تین ایجری و … . بعد در پی یافتن فیلم ها و دیدن آنها که حدود ده سال این عمل طول کشید و در این بین هم خیلی چیزها تغییر کرد و اتفاق های مختلفی افتاد ولی به هر حال کتاب تکمیل و چاپ گردید.

• دیالوگ فیلم ها چقدر در زندگی حرفه ای و شخصی مجید کوهکن تاثیر گذار بوده است؟

• من بعضی از شبها خواب شخصيت های فیلم ها را می بینم. دلم براي آنها تنگ مي شود و

من با خيلي از فيلم ها درگير شدم. خيلي از فيلم ها بعد از ديدنشان غدغه¬ام شدند حتی به بعضی شخصیت ها نامه نوشتم و لم خواسته در بعضی از این فیلم ها زندگی کنم. اما این که دیالوگ ها چقدر بر من تاثیر گذاشته اند ممکن است تاثیر مستقیم نگذاشته باشند اما نمی شود چند بار یک چیز را تکرار کنی و ذهن و زبانت با آن هماهنگ نشود انسان جدا از چیزهایی که می خواند و می بیند، نیست.

 

• حس می کنید جای چه دیالوگ هایی در کتاب سینما دیالوگ خالی است؟ و آیا نوع و مدل خاصی از دیالوگ هست که در این کتاب نیامده باشد؟

• به طور کلی و به قول دیالوگ فیلم «بعضی ها داغشو دوست دارن» :  “هیچ کس کامل نیست”. مجموعه سینما دیالوگ هم ادعای کامل بودن ندارد و بی شک ضعف ها و کاستی هایی دارد که جای خیلی از دیالوگ ها در آن خالی است .

سالهای اولیه پژوهش یک بار که تلفنی با ابوالفضل جلیلی صحبت می کردم گفت فیلم های من عموماً کم دیالوگ هستند و اگر دیالوگی هم دارد معمولی است. فقط دیالوگی در فیلم گال هست که شخصیت اصلی می گوید: “من کی آزاد می شوم” که من دوستش دارم چون سوالی است که من همیشه از خودم می پرسیده¬ام. اگر خواستی استفاده کن. دیدم این جمله چقدر می تواند دیالوگ همه ما باشد که واقعاً ما کی آزاد می شویم؟ قرارمان بر این شد که استفاده کنم. اما متاسفانه چون آن را یادداشت نکرده بودم فراموش کردم در کتاب بیاورم. و دیالوگ بعدی هم مربوط به فیلم دوستی دیگر است.  آن روزها «احسان عبدی¬پور» سرگرم ساخت  فیلم «تنهای تنهای تنها» بود و من دوست داشتم  دیالوگ «دلت هر چقدر هم تنگ شده باشه ، نصف دلتنگی من نیست.» را از این فیلم بیاورم اما پروسه تولید آن طول کشید و در سال 1391 اکران شد. که در مجموعه ما نیامد. چون فیلم های ایرانی انتخاب شده برای سینما دیالوگ تا 1390 شمسی را در برمی گیرد.

• شما به عنوان هنرمند و کسی که پر است از لطافت های هنری ست، با دیالوگ های ساده و محاوره ای موافقید یا دیالوگ های منسجم و وزین که گاهاً از آرایه های ادبی هم وام دار باشند؟

• به نظرم دیالوگ باید به طبیعت زبان نزدیک باشد. و در متن اثر بنشیند و باور پذیر باشد.

 

• آیا روایت کردن شخصیت های معروف و مشهور سینما در ماندگاری دیالوگ تاثیر گذار هست؟

 

• در جهانِ تخیلیِ ما، همه چیز در فیلم می گذرد. همانطور که گفتم مثلا خودم ترجیح می دهم با شخصیت فیلم ها آشنا شوم تا اینکه پی گیر زندگی واتفاقات شخصی بازیگران باشم. بعضی وقتها می شود با شخصیت فیلم ها دوست شد. راه رفت. چای خورد. حرف زد و حتی دعوا کرد. زندگی در فیلم برای «فیلم بین» ها و فیلمسازها، امری طبیعی است. شخصیت هایی که می پسندیم برای ما مشهور و معروفند تا بازیگران. البته این نافی عمل بازیگران و هنر آنها نیست بلکه از منظر دیگر نگاه کردن به حاشیه های دلنشین سینماست. حرف زیبا، جمله ی با محتوا را هر کس بزند قابل تامل است. وقتی بچه ها سوالهای فلسفی می پرسند شما تعجب می کنید یا وقتی رییس جمهوری جمله ای سراسر بلاهت بیان می کند تاسف می خورید، چرا؟ چون از هر کس انتظار دارید که با توجه به سن و سطحی که در آن قرار دارد سخن بگوید. اگر اینها جابجا شوند باور پذیری کمتری دارند و سوال برانگیز می شوند. برای ما زمانی بازیگر مهم می شود که فیلم هایی که انتخاب کرده نقش هایی که بازی کرده و دوره ای که در سینما گذرانده اهمیت یافته باشد. بازیگر باید در جهان خارج از فیلم هم برای خودش یک تعریف ارائه کرده باشد به منظور دیدگاه و واکنشش در خصوص سیاست، محیط زیست،  فرهنگ و…

این مهم است که در مصاحبه هایش، در زندگی شخصی اش در تصمیم گیری ها و جانبداری هایش چگونه عمل کرده است. خب شنیدن جلمه ای با معنا از کسی که آن جمله را باور دارد و با ایمان می گوید بسیار تاثیرگذارتر از شنیدن آن جمله از دهان کسی است که فقط ادا در می آورد.

ممکن است برای مخاطب معمولی سینما، ظاهر و زندگی بازیگران مهم باشد. بر همین اساس هم نشر دیالوگ های ماندگار از زبان آنها برای این قشر ممکن است تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد که گاهی در شبکه های مجازی به اشتباه و انحراف به نام آنها منتشر می شود، که مثلاً «چه خوش گفت خسرو شکیبایی».

در حالی که جمله از آن فیلمنامه نویس است و نه حتی از شخصیتی که در فیلم نامیده می شود یا بازیگری که آن نقش را بازی کرده است.

در این مواقع  به جای دیالوگ می توان گفت برخی تیکه ها، تکه کلام ها  و کلید واژه های بازیگران ممکن است در یک دوره مشخص در زبان مردم مانده و تکرار شده باشند و چنانچه بدون کاربردِ منطقی و معنایی مصرف شود برای خنداندن و یا مزه پرانی است.

و همچنین دیالوگ¬هایی معروف شده اند بدون آنکه ارزش زیباشناسانه چندانی داشته باشند و برای کسانی مفهوم و قابل یادآوری اند که فیلم را دیده و یا از آن خاطره داشته باشند. شاید معروفترین دیالوگ سینمای ایران هم دارای چنین ویژگی باشد. دیالوگ: “قیصر کجایی که داشِ-تُ  کشتن.”   اگر این دیالوگ خارج از فیلم شنیده شود چه چیز خاصی را برای نسل امروز القا می کند؟ جوان امروزی که دیگر آرمان خواهی آن شکلی برایش مفهومی ندارد و انتقام های قیصرگونه را ریشه در تعصبات سنتی می داند می تواند این دیالوگ را بپذیرد و به عنوان مشی زندگی اش تکرار کند؟ برای شنونده  خارجی این دیالوگ چه مفهومی دارد؟ در حالیکه هیمن فیلم دیالوگ های دیگری دارد که شاخص هستند اما به اندازه این جمله معروف و مشهور نشده اند. در لهستان دهه هشتاد فیلمی ساخته شد به نام «رضايت از صاحب خانه» این فیلم ديالوگی داشت  كه در لهستان آن روز تكيه كلام  شد. خب به خاطر مسايل سياسي. چرا كه دغدغه آن نسل بود و بعد که لهستان آرام گرفت این دیالوگ فراموش شد. چرا كه تاريخ مصرف داشت.

یا دیالوگ فیلم «برباد رفته» که  در نظرسنجی ها به عنوان بهترین دیالوگ تاریخ سینما انتخاب شد و در زمان خودش حواشی زیادی داشت آیا امروز هم دیالوگی طلایی است؟

” اسکارلت: اگر تو بروی چه بر سر من می آید؟

رت باتلر: راستش را بخواهی عزیزم به اندازه یک لعنت هم برایم مهم نیست.”

• این دیالوگ است که شخصیت را برجسته می کند یا  بازیگر سرشناس است که با نحوه بیان و نوع اجرای آن به دیالوگ هویت می بخشد؟!

• در واقع در دیالوگ  خارج از فیلم ما در پی حرفِ خوبیم نه خوب حرف زدن. حال اگر کسی  این حرفِ خوب را خوب زد دیگر چه بهتر. شما ستاره های سینما را بگذارید جملات بی سروته بگویند که بسیاری از آنها در مصاحبه ها و جشنواره ها خود را لو می دهند و ما متوجه می شویم چیزی برای عرضه ندارند اما وقتی برای آن ها متنی درخشان نوشته باشند آنها از دیگران بهتر بلدند آن را اجرا کنند.

• آیا با حضور فلسفه و پیچیدگی در دیالوگ نویسی موافق هستید؟!  هر چند باعث سختی در درک آن شود.

• خب در دیالوگ نویسی سینمایی هر فیلمنامه نویس با توجه به دانش، سبک، ضرورت و خیلی موارد دیگر دیالوگ را در دهان شخصیت هایش می گذارد اگر نیاز هست باید از فلسفه کمک گرفت اگر نه چه ضرورتی ایجاب می کند یک شخصیت ساده یا بازاری و یا زنی خانه دار پیچیده و به تعبیری قلمبه سلمبه حرف بزند؟ خنده دار می شود گاهی. رمانی هست به نام «تصرف عدوانی» که اتفاقا در ایران هم استقبال خوبی از آن شده است و رابطه عاشقانه بین افراد فرهیخته¬ی سوئدِ امروز را روایت می کند…

آیا با حضور فلسفه و پیچیدگی در دیالوگ نویسی موافق هستید؟!  هر چند باعث سختی در درک آن شود.
• خب در دیالوگ نویسی سینمایی هر فیلمنامه نویس با توجه به دانش، سبک، ضرورت و خیلی موارد دیگر دیالوگ را در دهان شخصیت هایش می گذارد اگر نیاز هست باید از فلسفه کمک گرفت اگر نه چه ضرورتی ایجاب می کند یک شخصیت ساده یا بازاری و یا زنی خانه دار پیچیده و به تعبیری قلمبه سلمبه حرف بزند؟ خنده دار می شود گاهی. رمانی هست به نام «تصرف عدوانی» که اتفاقا در ایران هم استقبال خوبی از آن شده است و رابطه عاشقانه بین افراد فرهیخته¬ی سوئدِ امروز را روایت می کند. سراسرِ گفتارها فلسفی است و در هر بخشی، نظریاتی را مطرح می کند. خب جای چنین دیالوگ و مونولوگ هایی شاید در چنین رمانی دور از انتظار نباشد اما آیا اگر کشور، زمان، طبقه اجتماعی و شخصیت های این رمان را عوض کنیم باز هم می توانیم نظریات مختلف هنر پیشرو، روانشانسی مدرن و… را در این رمان آن هم در دهان شخصیت هایش بگذاریم؟
به هر حال این تصور وجود دارد که ممکن است لحن و صدای زندگی روزمره  در طول یک فیلم یکنواخت و تکراری باشد و این به قدرت فیلمنامه نویس مربوط است که دیالوگش را شاعرانه، فیلسوفانه و یا با چاشنی های دیگر در هم آمیزد تا علاوه بر کنش گفتاری، دیالوگ ها خسته کننده و یکنواخت به نظر نرسند.

• چند تن از بهترین دیالوگ نویسان و نمایشنامه نویسان ایرانی و غیر ایرانی رو برای ما نام ببرید.
• به جای دیالوگ نویسان بهتر است به تعدادی آثار اشاره کنم که دیالوگ های درخشانی دارند مثل «شبهای روشن» که «سعید عقیقی» دیالوگش را نوشته. یا فیلم «بی تا» . فیلم زیاد است و سلایق متفاوت. برخی ها هم علی حاتمی و مسعود کیمیایی را می پسندند اما در آثار آنها دیالوگ به مفهوم واقعی شکل نمی گیرد بلکه سطرها و جمله های درخشان و ادیبانه ای بیان می شود. آن طرف هم «سینماپارادیزو» و «کازابلانکا» که پر از دیالوگ های محکم و حاضر جوابی است و ده ها فیلم دیگر.
• آیا موافق ورود مسایل سیاسی به سینما هستید؟
• من و شما چه موافق باشیم چه نباشیم سیاست تا نزدیک ترین جاهایی که حس و لمس می کنیم رخنه می کند. مهم، موقعیت ما در مقابل آن است که به نظرم نباید زیاد آن را جدی گرفت و همینطور نباید ساده انگارانه با آن برخورد کرد. سینما یک هنر است. هر پدیده یا مساله ای به شکل گل¬درشت در آن نشان داده شود دلزدگی ایجاد می کند.

هنر، بیانِ نشانه ای است، بیانِ اشاره ای است. پسوندِ سیاسی به هر هنری برایش تاریخ مصرف تعیین می کند که در اینجا بیشتر به ضرر سینماست تا سیاست.  اما آنچه نباید از نظر دور  داشت این است که هنرمند نمی تواند  نسبت به مسائل سیاسی که در اطرافش اتفاق می افتد بی تفاوت باشد و نحوه مواجهه او با پدیده¬های سیاسی اجتماعی برای مخاطبان بسیار مهم است.

آیا جای خالی دیالوگ های قوی در سینمای ایران حس می شود؟
• دیالوگ قوی را دیالوگ نویس قوی می نویسد. در سینمای هالیوود فیلمنامه محصول چندین نفر است. «دزد دوچرخه» را شش فیلمنامه نویس بر اساس یک رمان نوشته اند. یا فیلم «جنگ و صلح» هفت فیلمنامه نویس دارد.
در آنجا علاوه بر فیلنمامه نویس با شخص دیگری روبه روایم که دیالوگ نویسی می کند یعنی حرف به جا و درست را در دهان بازیگر می گذارد و این جدای از ایده پرداز و همکار فیلمنامه نویس است. یعنی شغلی و عملی تعریف شده با این عنوان. آن وقت ما دیالوگ های بی اساس و بلاهت گونه نخواهیم داشت و هر آجری با حساب و کتاب در این ساختمان کار گذاشته می شود. وقتی فیلمی از اساس دیالوگ محور است و برای یک موضوع ساده گفتگوهای پیش پا افتاده زیاد دارد چرا این فیلم خسته کننده می شود؟ خب دیالوگ نویس اینجا نقشش آشکار می شود گفتگوها را مختصر و مفید و دلنشین می کند طوری که تماشاگر را کسل نکند و فیلم نیز از ریتم نیفتد. در کشور خودمان هم هستند نویسندگانی که در این حوزه توانمندند از جمله می توان به «علیرضا نادری» اشاره کرد که برای برخی سریال ها و فیلم ها دیالوگ نوشته است. یا «داوود میرباقری» . و یا «احمد شاملو» شاعر شناخته شده که دهه ی چهل دیالوگ فیلم های پیش پا افتاده را می نوشته است. البته گفتگوی اکثر این فیلم ها مثل خود فیلم ها که مبتذل بودند، سطحی و معمولی بودند. و یا «م. آزاد» دیالوگهای فیلم «کشتی آنجلیکا» را نوشت.
و دیگران که قدمت و قلم کهن تری دارند از جمله علی حاتمی  که متاسفانه امروز ما این ویژگی را کمتر داریم.  البته ویژگی های دیگری جایگزین شده است.
• گاهاً در آثار سینمایی داخلی که جدیداً هم بیشتر شده کپی کاری متنی و دیالوگی زیادی می-بینیم. چگونه باید از این موضوع جلوگیری کرد؟ آیا فیلترینگی برای این موضوع وجود ندارد؟
• در سینما معمولاً اگر ارجاعی به این شکل می بینید می تواند اقتباس، بازسازی یا بینامتنیت باشد. ولی اگر کسی ایده ای، سکانسی از جایی برداشت بدون اشاره یا کارکرد هنری و زیباشناسانه این دیگر جای بحث دارد. اما اگر دیالوگی یا صحنه ای برجسته شد؛ اتفاقاً یک شیوه خوب برای ماندگاری این است که به شکل های مختلف از پارودی گرفته تا نقد و اشاره در دیگر آثار هنری بیاید. شما دیالوگ «گوزن ها» را شنیده اید: “وقتی رفتی نفهمیدم کی داره می¬ره. حالا که اومدی فهمیدم کی اومده.”
این دیالوگ بارها در فیلم های مختلف  از جلمه« کلاه قرمزی»، سریال «زیر آسمان شهر» و… به شکل های مختلف استفاده شده است. یا صحنه مرگ فیلم «مهر هفتمِ» «برگمان» در آثار بسیاری بازسازی شده است. اهل فن، می دانند مرجعش کجاست پس اینگونه استفاده ها نه تنها که ناپسند نیست بلکه گاهی جذاب است و چون با آثار قبل از خود گفتگو می کند، باعث پویایی می شود.
• به عنوان آخرین سوال، اولین باری که سینما رفتید، یادتان هست؟
• تنها سینمای شهر کوچک ما، بعد از انقلاب تعطیل شده بود. سالهای پایانی دهه شصت که من نوجوانی ده دوازده ساله بودم اشتیاق فراوانی داشتم که بدانم سینما چه جور جایی است. یک روز دایی¬ام پول درشتی به من داد. به خانواده گفتم فردا می روم خانه دوستم و دیر وقت برمی گردم و خانواده ام که همیشه به من اعتماد کرده اند حرفی نزدند. وقتی همه خواب بودند از خانه بیرون زدم و با اولین مینی بوس به شیراز آمدم. ساعت هفت صبح جلو سینما سعدی بودم. گفتند سینما 9 باز می شود و من تا 9 در خیابان پرسه زدم . بعد سرم را انداختم پایین و داخل سالن شدم. گویا چون قدم تا گیشه نمی¬رسید بلیط فروش مرا ندیده بود و من هم اصلا ذهنیتی نداشتم که باید بلیط بخرم. فیلم شروع شده بود. جایی پیدا کردم و نشستم. واقعا آنچه از فضا و روی پرده می دیدم را نمی توانستم تصور کنم. تا شب سه فیلم دیگر در سینماهای دیگر البته با بلیط دیدم وقتی با آخرین سرویس به شهرمان برمی گشتم کلی حرف داشتم تا فردا توی مدرسه به عنوان تنها کسی که به سینما رفته، بزنم.

صدور پروانه برای شهاب حسینی با داستانی یادآور فیلمی از مانی حقیقی+صدور پروانه برای کارگردان کمدی توقیفی+…

نمایش خانگی/پیمان مقیمی: شورای صدور پروانه آثار غیر سینمایی با نمایش ۳۵ عنوان فیلم و ساخت ۴ عنوان فیلم موافقت کرد.

در میان پروانه های صادره بیش از همه نام شهاب حسینی به چشم میخورد که پروانه نمایش یک فیلم ویدیویی را گرفته با عنوان دوربرگردان که انگار برآمده از تئاتری به همین نام است.

پروانه ساخت دوربرگردان را هشت سال قبل رضا دادویی گرفته بود و بنا بود شهاب حسینی به عنوان مشاور کارگردان در آن حضور داشته باشد ولی حالا در مرحله پروانه نمایش فقط نام شهاب به عنوان کارگردان آمده‌. داستان «دوربرگردان» که شباهت زیادی با داستان فیلم #کنعان مانی حقیقی دارد درباره زندگی زوج جوانی است که اختلافاتی دارند و تلاش می‌کنند در طول این سفر مشکلات خود را حل کنند اما در هنگام بازگشت متوجه می‌شوند چیزی حل نشده…

سعید چاری کارگردان کمدی توقیفی فیلسوفهای احمق که اخیرا فیلمی حول زندگی علی انصاریان ساخته بود پروانه نمایش یک مستند را گرفته با نام آخرین قرار.

صدور پروانه برای شهاب حسینی ...
صدور پروانه برای شهاب حسینی …

**فهرست پروانه‌های نمایش صادره عبارتست از:

–فیلم داستانی بلند« دوربرگردان » به تهیه‌کنندگی سید شهاب الدین حسینی و کارگردانی عارفه عنایتی

–فیلم داستانی بلند «انتخاب» به تهیه‌کنندگی  احمدرضا مسعودی و کارگردانی امید نیک نام

–فیلم داستانی بلند «مرجان» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی میلاد بنی طبا

–مستند«آخرین قرار» به تهیه کنندگی و کارگردانی سعید روحی چاری

–مستند « پودیک» به تهیه‌کنندگی مشترک پیام مهرنوش و عرفان احتشامی و کارگردانی عرفان احتشامی

–مستند «غوغای ستارگان» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی علیرضا خالق وردی

–مستند «خین بس»  به تهیه‌کنندگی و کارگردانی رضا دانش پژوه

–مستند «کیمیاگر» به تهیه‌کنندگی رضا دانش پژوه و کارگردانی صادق نبی‌زاده

–مستند «گنجینه ملی» به تهیه‌کنندگی مرتضی ذوالفقاری نسب و کارگردانی کبری غروی

–مستند «زمستان گرم» به تهیه‌کنندگی رضا دانش پژوه و کارگردانی سید پرهام دانشی

–مستند «پیشینه قهوه خانه‌ها» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی مهدی حدادی

–مستند«از نسل آفتاب» به تهیه‌کنندگی رضا دانش پژوه و کارگردانی مجتبی کاظمی مطلق

–مستند « دست‌های سایه‌بان» به تهیه‌‌کنندگی مرتضی ذوالفقاری نسب و کارگردانی امید فرمانی

— فیلم کوتاه «کوچ» به تهیه‌کنندگی رایموند رسولی و کارگردانی امیر یوسفی

–فیلم کوتاه «شبه مرگ» به تهیه‌کنندگی سید جواد قاضی و کارگردانی محمدرضا چهره‌نما

–فیلم کوتاه«من بی من» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی محمد غزازانی

–فیلم کوتاه«گل در وقت اضافه» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی شایان سجادی

–فیلم کوتاه«بستر» به تهیه‌کنندگی بهزاد مراد حاصل و کارگردانی محمد غزازانی

–فیلم کوتاه« امضا» و «سقط» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی یاسر شاهسواری

–فیلم کوتاه« دشمن» به تهیه‌کنندگی رضا دانش پژوه و کارگردانی سید حسین حسنی

–فیلم کوتاه«قرص» و  «سجده» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی صبا جاور

–فیلم کوتاه« نقطه تسلیم » به تهیه‌کنندگی محسن دانشور‏ و عباس مسعودی و کارگردانی علیرضا نوروزی

–فیلم کوتاه «فرش سیاه» به تهیه‌کننندگی مرتضی ذوالفقاری نسب و کارگردانی امید فرمانی

–فیلم کوتاه« دیروز» به تهیه‌کنندگی بهنود جواهریان ‏و کیوان اروندیان و کارگردانی کیوان اروندیان

–فیلم کوتاه « داستان این چند نفر » به تهیه‌کنندگی محسن دانشور‏ و عباس مسعودی و کارگردانی عباس مسعودی

–فیلم کوتاه « واقعا نه» به تهیه‌کنندگی مهرک قزوینی ‏و حسین طبرزدی و کارگردانی مهرک قزوینی ‏و حسین طبرزدی

–فیلم کوتاه«تاب » و «بستنی داغ» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی جمال کمالی

–فیلم کوتاه«چرخ و بیابان» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی رضا ثابت پور

–فیلم کوتاه« لجن خوار » به تهیه‌کنندگی محسن دانشور و کارگردانی مجتبی رنجبر

–فیلم کوتاه «بزمجه» به تهیه‌کنندگی کیارش بکائیان ‏و شیما بکائیان و کارگردانی کیارش بکائیان

–فیلم کوتاه « تشک» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی آرش حسن پور

**فهرست پروانه‌های ساخت صادره به شرح زیر است:

–فیلم بلند داستانی « جیحون » به تهیه‌کنندگی، کارگردانی و نویسندگی راضیه سلیمانی دینانی

–فیلم نیمه بلند داستانی « در مسیر خیابان» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی و نویسندگی محمدرضا صابری خوجینی

–فیلم‌ کوتاه « دایره تقسیم » به تهیه‌کنندگی، نویسندگی و کارگردانی حسین نعمتی

–فیلم کوتاه« بختک رها » به تهیه‌کنندگی، نویسندگی و کارگردانی میثم عباسی

–فیلم کوتاه « کش» به تهیه‌کنندگی ، نویسندگی و کارگردانی محسن محمدی