نمایش خانگی/مجید ناصری: سریال “داریوش” را هادی حجازی فر کارگردانی و درعین حال خودش هم نقش اصلی آن را بازی کرده است.
حجازی فر قبل از این فیلم-سریال “موقعیت مهدی/عاشورا” را هم با بازی خودش، کارگردانی کرده بود.
سریال “داریوش” کاملا متأثر از موفقیت سریال “پوست شیر” و با تقریبا همان موتیف های پدر-دختری و همان ترکیب تولید-از نوید محمودی تهیهکننده تا مرتضی غفوری فیلمبردار تا بازیگرانی مثل ژیلا شاهی و مهرداد صدیقیان تا سارا آهنی تدوینگر- ساخته شده.
حجازی فر بعد از موفقیت “ایستاده در غبار” عطش بالایی برای بازیگری نشان داد و سعی کرد فیلم و سریالهای مختلف از کمدی تا ملودرام را بازی کند ولی درنهایت همچنان شمایل احمد متوسلیان در همان “ایستاده در غبار” است که بهترین نقش آفرینی او به شمار میرود. شاید همین مقایسه شدن تمام بازیهایش با همان نقش اولش در سینما بوده که باعث شده حجازی فر به سمت کارگردانی هم بیاید بلکه بالاخره کاری متفاوتتر از آن شمایل ارزشی خلق کند منتها خلق شمایل، در کنار فیلمنامه کاراکترمحور به کارگردانی نیاز دارد که شکستن بازیگر و ساخت مجدد او را بلد باشد؛ کاری که مسعود کیمیایی خیلی خوب با امثال مهران مدیری و سعید آقاخانی و… در “خائن کشی” و “خون شد” انجام داد. البته که هم مدیری د هم آقاخانی نیز از شکست قالب تکراری استقبال کرده و دل دادند به نقش جدید.
درباره هادی حجازی فر و سریال داریوش، نه کارگردانی در مقیاس کیمیایی بوده که دنبال ساخت و پرداخت تازه باشد و نه حجازیفرِ بازیگر چندان علاقه ای داشته به شکست تکرار. حجازی فر به اشتباه تصور کرده دلیل شهرت بهروز وثوقی، پرکاری و ایفای نقشهای متنوع بوده در حالی که همین بهروز هم اگر تن نمیداد به کار با امثال مسعود کیمیایی و علی حاتمی و ناصر تقوایی و شاپور قریب و ایرج قادری و فریدون گله و سیامک یاسمی و ساموئل خاچیکیان و…، و دنبال ساخت و ساز کاراکتر نبود، چیزی برای عرضه نداشت.
کارگردانی برای حجازیفر، زود بود؛ او البته به لطف تیم مستندنمای مهدویان توانست فیلم اپیزودیک موفقیت مهدی را قابل قبول دربیاورد ولی همان فیلم هم وقتی شد سریال عاشورا، پر از تکرار مکررات و راش های اضافی و داستانهای بی ربط و گاه رهاشده بود. حجازی فر در سریال “داریوش” حتی نمیداند میخواهد ملودرام بسازد یا کمدی و برخی جاها خود را خندهدار و برخی جاها قابل ترحم عرضه کرده.
حجازیفر پیش خودش فکر کرده حالا اینجا اگر برخلاف پوست شیر، بیاید و کاراکتر یک مرد ترسوی فراری را بازی کند-که لابد و به تدریج ترسش میریزد؟- ساختارشکنی کرده ولی فقط نگاه کنید به انتخاب پوشش کاملا مشابه مرد بیکله و متهور پوست شیر تا دریابید چقدر در کارگردانی دستش خالی است.
انتخاب بازیگر هم که تعریفی ندارد. مثلا دختر داریوش با بازی ژیلا شاهی با ته لهجه ترکی حرف میزند ولی داریوش لهجه ندارد! یا مهرداد صدیقیان عینهوی پوست شیر باز نقش عاشق دلخسته را دارد و نوه پرروی داریوش کاملا شبیه پسربچه سریال زیرخاکی است؛ یعنی حجازی فر حتی نمی توانست یک بازیگردان کودک پیدا کند برای کمک به تفاوت بازی رایان سرلک در این دو سریال؟
خط داستانی که گذر تدریجی از مرد ترسوی دله دزد به شجاع مردی که میخواهد قواعد را به هم بزند، خط خوبی است ولی انگار حجازی فر خودش هم درکی از چنین خطی نداشته چون حداقل باید شمایل درستی از یک مرد میانسال ترسو ترسیم میکرد. این کار را عباس جمشیدی فر-که رفیق داریوش است- خیلی راحت و تیپیکال ادا کرده ولی حجازی فر شاید ابا داشته از تیپ سازی، کلا هیچ.
سریال “داریوش” حتی در ساخت موسیقی نیز جز تکرار بخشهایی از ملودی های آثار خاطره ساز داریوش اقبالی و تغییر اول و آخر ملودی، راه تازه ای نمی پیماید و موسیقی تیتراژ هم رگه های موسیقی های امراه و تارکان و مصطفی صندل را دارد…
“داریوش” نشان میدهد که کارگردانی برای حجازی فر زود بوده و او اگر میخواهد زود از دایره حذف نشود حتما باید ابتدا چند همکاری با کارگردانان توانمند را ولو بدون دریافت دستمزد، ترتیب دهد وچند سالی تجربه کند تا بعدتر با توان بیشتری به سمت کارگردانی بیاید و یادش نرود حتی همان بهروز وثوقی با وجود سابقه سالها بازیگری باز جرأت نکرد سراغ کارگردانی برود یا شهاب حسینی وقتی بعد از سالها بازیگری، خواست فیلم اول خود را بسازد سناریویی از یکی از مولفان توانمند سینمای ایران یعنی محمدهادی کریمی را زمینه ای کرد برای ساخت “ساکن طبقه وسط” یا نیکی کریمی بعد از سالها دستیاری برای عباس کیارستمی به سمت ساخت “چند روز بعد” آمد یا فرامرز قریبیان که کلی تجربه کنار کیمیایی، بهمن فرمانآرا، فریبرز صالح، امیر قویدل، سیروس الوند و…، کسب کرد تا برسد به ساخت “جدال در تاسوکی”.