نمایش خانگی/پیمان مقیمی: ورود سامان سالور به عرصه سریال سازی جنایی با “گردن زنی” را باید ورودی دشوار دانست آن هم با نوعی تقلا جهت روایت معمایی در فضای بسته که امثال آلفرد هیچکاک در آن استاد بودند…
سامان سالور با وجود آن که در سالهای اخیر فیلمهای پرفروش مثل “سه کام حبس” ساخته ولی همچنان به واسطه بازیگوشی های تجربی خود در آثاری مثل “چند کیلو خرما برتی مراسم تدفین” و “آمین خواهیم گفت” شناخته میشود و برای همین هنوز وقتی یک سریال عامه پسند از او می بینیم باز دوست داریم ببینیم چقدر تجربه گرایی انجام داده.
“گردن زنی” درباره معمای یک قتل است و سالور ابایی نداشته از اینکه در جاهایی از سریال به موحش ترین و خشن ترین شکل ممکن به نمایش خشونت بپردازد شاید گمان می برده که بدون نمایش حقیقی خشونت نمیتوان آن قبح عمل آدمکشی را به رخ بکشد.
سالور برخلاف سریال رقیب خود “بازنده” که نوعی الگوبرداری از پلیس های هالیوودی را مصدر کار کرده بیشتر به سمت نوعی روایت معمایی رفته شبیه داستان های هیچکاک و آگاتا کریستی ولی مشکل اصلی “گردن زنی” آن است که با وجود شروع قوی، بدنه لاغر و کم جانی دارد و تقریبا از قسمت هفت و هشت دیگر نتوانست آن دوز معمایی ابتدایی را جان بخشد و به ناچار در نوعی دیالوگ بازی افتاد به قصد برملا کردن رازهای آدمها که بیشتر به درد مینی مالهای متأثر از اصغر فرهادی میخورد تا یک درام معمایی جاندار ایرانی.
برخی بازی های سریال “گردن زنی” بیش از حد گرفتار اغراق شدند و به خصوص بازی مهران غفوریان که واقعا آن همه اصرارش بر بدمن شدن اقتضایی در داستان ندارد یا آن همه تاکید رویا نونهالی بر بازی با چشم و لبانش که بیشتر به درد تئاترهای اکسپرسیونیستی میخورد تا یک درام جنایی عامه پسند.
به هر حال سامان سالور به لطف فیلمنت توانست سریال سازی جنایی را تجربه کند و البته سعی هم کرد که یک درام معمایی هیچکاکی بسازد ولی نشد آنچه باید بشود و امید که این تجربه، مثمرثمر باشد برای این کارگردان در آینده.