نمایش خانگی/پیمان مقیمی: پلتفرم نماوا بعد از مدتها که محصول اختصاصی نداشت اخیرا یک سریال با مایه های جنایی به نام شریک جرم را عرضه کرده که محصول زوج سازنده سریال خوش ساخت خسوف یعنی مازیار میری-همایون اسعدیان است.
موفقیت خسوف در پرداختن توأمان به عشق کنار تشریح سوداهای جوانی نوید این را میداد که سریال شریک جرم هم یک حرکت روبه جلو در کارنامه سازندگان آن باشد و اتفاقا قسمت اول سریال هم پرتحرک و پرتنش پیش میرود ولی از قسمت دوم سریال در بنبست تکرار گیر می افتد.
اساسا الصاق شک و شبهه بدنامی برای یک زن و سپس جستجو برای کشف حقیقت-که عمدتا هم باید خلاف آن ثابت گردد- از دیرباز عاملی برای خلق داستان ها و فیلمهای جذاب بوده ولی اینکه بشود این تم را با نگاهی تازه و بخصوص همراه با تحولات اجتماعی روز به سریال بدل کرد مهم است.
تعقیب و گریز برای رفع شک و شبهه عمدتا به مسیرهایی منتهی میشود که باید آدمهای مختلف سرراه قهرمان قرار گیرند و دید او را نسبت به ماجرا تغییر دهند و از ذبیح ساخته محمد متوسلانی و سنجر سیروس الوند-که به خواست تهیهکننده به نمایش درنیامد-تا نمونه های فرنگی ماندگار مثل فراری اندرو دیویس، این تعقیب و گریزها بارها در سینما تکرار شده اند.
همین اواخر پلتفرم فیلیمو سریال حيثيت گمشده را ارائه داده با بازی مهدی حسینی نیا در نقش اصلی و با محوریت همین جستجو در گذشته زنی که ظاهرا ریگی به کفش داشته…
در سریال شریک جرم نیز همین کاوش در گذشته زنی را می بینیم که در قسمت اول توسط شوهر کشته میشود به گناه خیانت! و بعدش باید کشف شود که این زن واقعا خائن بوده یا نه منتها چون شوهر، خودش را هم میکشد وظیفه جستجو در گذشته، برعهده یک خانم وکیل می افتد.
و مشکل هم همین جا حادث میشود؛ با وجود اینکه این خانم، وکیلی است که اتفاقا هر دو قتل در دفتر او رخ داده ولی هیچ نقشی در قتل ندارد و اصلا اینکه کار و زندگی را ول کند و بیفتد دنبال اسرار زندگی گناه آلود زن مقتول، باگ بزرگی است که کل سریال را بر آن بنا کردهاند. کنار این زن هم یک پسر جوان به عنوان دستیار قرار گرفته با لحنی دعوایی که لابد دوز لاتی سریال را پر کند.
اینکه هم زن و هم شوهر ابتدای سریال می میرند نوآوری و شروع خوبی است برای داستان ولی چرا خانم وکیل باید بشود منادی حقیقت؟ به دلیل اتفاقات پسامهسا؟ بهتر نبود سازندگان به جای وکیل، یکی از همان زنان حاضر در مراسم تشییع را سوژه کرده و با ورود به زندگی او به رمز و راز خیانت احتمالی میرسیدند تا وجه پسامهسا هم برآورده شود.
چند سال پیش مسعود کیمیایی هم فیلم محاکمه در خیابان را با همین خط داستانی کاوش در شک و شبهه گناه آلود بودن یک زن ساخته بود و به غیر از قائم بودن به منطق کاوشگری مرد متعصب، چند خط داستانی مجزا مثل آن بانوی فیلمبردار عروسی و مرد تنهای کلاه شاپویی مانده در گذشته را به داستان اصلی ربط داده بود تا جاذبه داستانی بسازد ولی متاسفانه سریال شریک جرم چنین داستانک های فرعی و متقاطع با داستان باگدار اصلی هم ندارد و این است که جاذبه پیگیری مخاطب هم کم میشود.
بماند که برخلاف بازی های روان علی عمرانی، امین تارخ، المیرا دهقانی و مینو شریفی در سریال خسوف، در سریال شریک جرم، بازی سارا بهرامی بیش از حد دچار اغراق و زیاده روی در تقابلاتی است که اصلا به جنس یک وکیل حاذق و صبور نمیخورد. امین شعرباف صرفا خواسته تیپ جوانان عصبی آثار هومن سیدی و رضا درمیشیان را تداعی کند و فقط علی ثانیفر است که قدری بر اکت ها کنترل دارد…